Removed empty footnontes from fa.khorramdel
Sat, 19 Mar 2011 16:35:53 -0400
-298 +298
شکّی نیست که هیچچیز نه در زمین و نه در آسمان بر خدا پنهان نمیماند (کوچک باشد یا بزرگ، پدیدار باشد یا پنهان، دور باشد یا نزدیک).[[...]]
-324 +324
بگو: اگر خدا را دوست میدارید، از من پیروی کنید تا خدا شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشاید، و خداوند آمرزندهی مهربان است.[[....]]
-349,2 +349,2
امّا کافران را در دنیا (با مسلّط کردن ملّتها بر آنان) و در آخرت (با جاودانگی در آتش دوزخ) به عذاب سختی گرفتار و مجازات خواهم کرد، و هیچ گونه یاورانی نخواهند داشت (که ایشان را از عذاب خدا برهانند).[[...]]
و امّا کسانی که ایمان میآورند و کارهای شایسته انجام میدهند، خداوند پاداش آنان را به طور کامل خواهد داد، و خداوند ستمکاران را دوست نمیدارد.[[...]]
-362 +362
گروهی از اهل کتاب آرزو داشتند کاش میشد شما را گمراه کنند! و (با القاء شبهههائی در دینتان، شما را از اسلام برگردانند، ولی با این کارها) جز خویشتن را گمراه نمیسازند و نمیفهمند.[[...]]
-367 +367
هر کس را که بخواهد به رحمت خود مخصوص میگرداند. خداوند دارای فضل عظیم و لطف عمیم است.[[...]]
-382 +382
مگر کسانی که بعد از آن، توبه کنند و به اصلاح بپردازند (یعنی به سوی خدا برگردند و در مقام جبران گذشته برآیند، که توبهی آنان پذیرفتنی است) زیرا خداوند آمرزنده و مهربان است.[[...]]
-401,2 +401,2
اینها آیات خدا هستند که (درباره پاداش نیکوکاران و پادافره بدکاران نازل شدهاند و) آن هارا برایت می خوانیم ومشتمل بر حق و حقیقتند، و خداوند (هیچ گاه) ستمی برای جهانیان نمیخواهد.[[...]]
و (چگونه ممکن است خدا ستم کند در حالی که آفرینش و فرمانروائی و تصرّف امور) آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است از آن خدا است و کارها (ی مردمان سرانجام) به سوی خدا برگردانده میشود (و پاداش و پادافره هر یک را خواهد داد).[[...]]
-422 +422
و از آن خدا است آنچه در آسمانها و زمین است. هر که را بخواهد میآمرزد، و هر که را بخواهد عذاب میدهد، و خدا بخشنده و مهربان است.[[...]]
-425 +425
و از خدا و پیغمبر اطاعت کنید تا که (در دنیا و آخرت) مورد رحمت و مرحمت قرار گیرید.[[...]]
-453 +453
اگر خداوند شما را یاری کند (همان گونه که در جنگ بدر یاری کرد) هیچ کس بر شما چیره نخواهد شد، و اگر خوارتان گرداند (و دست از یاریتان بردارد، همان گونه که در جنگ احد چنین شد) کیست که پس از او شما را یاری دهد؟ و مؤمنان باید تنها بر خدا توکّل کنند و بس.[[...]]
-464 +464
شاد و خوشحالند به خاطر نعمتی که خدا بدانان داده است و فضل و کرمی که او بدیشان روا دیده است، و خوشوقت و مسرورند از این که (میبینند) خداوند اجر و پاداش مؤمنان را ضائع نکرده و هدر نمیدهد.[[...]]
-525 +525
آرزوی چیزی نکنید که خداوند برخی از شما را با (اعطای) آن بر برخی دیگر برتری داده است (و مردان را در بعضی از چیزها بر زنان، و زنان را در بعضی از چیزها بر مردان فضیلت داده و مرحمت روا دیده است). مردان نصیبی دارند از آنچه فراچنگ میآورند و زنان (هم) نصیبی دارند از آنچه به دست میآورند (و هر یک از زنان و مردان دارای سرشتی و حقوقی فراخور حال خود میباشند. پس با تلاش و کوشش شبانهروزی رحمت و برکت خدای را بجوئید) و ازخدا طلب فضل او کنید. بیگمان خداوند (کاملاً) آگاه از هر چیزی بوده (و به هر نوعی، چیزی بخشیده است که شایستهاش بوده است).[[...]]
-557 +557
و هیچ پیغمبری را نفرستادهایم مگر بدین منظور که به فرمان خدا از او اطاعت شود (پس اطاعت از او، اطاعت از خدا، و سرکشی از دستور او، سرکشی از دستور خدا بوده است). و اگر آنان بدان هنگام که (با نفاق و دروغگوئی و زیر پاگذاشتن فرمان خدا) به خود ستم میکردند، به نزد تو میآمدند و از خدا طلب آمرزش مینمودند و پیغمبر هم برای آنان درخواست بخشش میکرد، بیگمان خدا را بس توبهپذیر و مهربان مییافتند.[[...]]
-561 +561
و هر آینه آنان را به راه راستی (که افراط و تفریطی در آن نمیباشد و به بهشت منتهی میشود) رهنمود میکردیم.[[...]]
-630 +630
بیگمان کسانی که ایمان میآورند و سپس کافر میشوند، و باز هم ایمان میآورند و دیگر بار کافر میشوند، و سپس بر کفر خود میافزایند (و با کفر چشم از جهان میپوشند، واقعاً کارشان جای شگفت است و) هرگز خداوند ایشان را نمیبخشد و راهی (به سوی بهشت) بدیشان نمینماید.[[...]]
-678 +678
خداوند به کسانی که ایمان بیاورند و کارهای شایسته انجام دهند، وعده میدهد که آمرزش (او گناهانشان را دریابد) و پاداش بزرگی (و ثواب فراوانی) از آن ایشان باشد.[[...]]
-692 +692
دو نفر (سردار) از مردان خداترس که خداوند بدیشان نعمت (عقل و ایمان و شهامت) داده بود، گفتند: شما (از قیافهی درشت این مردمان نترسید و ناگهانی یورش برید و) از دروازه بر آنان وارد شوید. اگر وارد دروازه شوید (به سبب دل ضعیفی که دارند) شما پیروز خواهید شد. اگر مؤمن هستید، بر خدا توکّل کنید.[[...]]
-708 +708
امّا کسی که پس از ارتکاب ستم (دزدی) پشیمان شود و (از دزدی) توبه کند و (با انجام اعمال نیکو و پسدادن اموال مسروقه یا قیمت آنها) به اصلاح (حال خود) پردازد، خداوند توبهی او را میپذیرد، بیگمان خداوند بس آمرزنده و مهربان است.[[...]]
-767 +767
بدانید که خداوند دارای مجازات شدید است، و در عین حال بس آمرزنده و مهربان است.[[...]]
-804,2 +804,2
بگو: من (هم مانند سائر انسانهای مآلاندیش) اگر نافرمانی پروردگار کنم از عذاب روز بزرگ (قیامت) میترسم.[[...]]
کسی که (چنین عذابی) بدان هنگام از او به دور داشته شود، به حقیقت خدا بدو رحم کرده است، و این پیروزی آشکاری است.[[...]]
-977 +977
(آدم و همسرش، دست دعا به سوی خدا برداشتند و) گفتند: پروردگارا! ما (با نافرمانی از تو) بر خویشتن ستم کردهایم و اگر ما را نبخشی و بر ما رحم نکنی از زیانکاران خواهیم بود.[[...]]
-1030 +1030
مستکبران (به مستضعفان) گفتند: ولی ما بدانچه شما بدان ایمان دارید، ایمان نداریم.[[...]]
-1044 +1044
اشراف و سران کافر قوم او (خطاب به پیروان خود) گفتند: اگر از شعیب پیروی کنید در این صورت شما (هم به سبب گرویدن به آئینی که آباء و اجدادتان بر آن نبودهاند، شرف و ثروت خود را از دست میدهید و) زیانکار میگردید.[[...]]
-1060 +1060
فرعون گفت: اگر معجزهی بزرگ و دلیل سترگی با خود داری، آن را بنمای، اگر از زمرهی راستگویانی (و خویشتن را پیغمبر خدا میدانی).[[...]]
-1066 +1066
تا همهی جادوگران ماهر را (به خدمت تو) بیاورند (و جادوی موسی را باطل و کار او را یکسره سازند و دیگر کسی گول او را نخورد و به دنبال او نرود).[[...]]
-1068 +1068
گفت: آری! و (علاوه از آن) شما از مقرّبان (درگاه ما) خواهید بود.[[...]]
-1075 +1075
گفتند: به پروردگار جهانیان ایمان آوردیم.[[...]]
-1105 +1105
(هنگامی که پاکی و بیگناهی هارون برای موسی مسلّم شد) گفت. پروردگارا! بر من و برادرم ببخشای (و از کاری که من در حق هارون کردم و از قصور احتمالی او در امر جانشینی صرف نظر فرمای) و ما را به رحمت خود داخل کن و (ما را لطف خویشتن شامل کن. چرا که) تو از همهی مهربانان مهربانتری.[[...]]
-1146 +1146
انبازهای آنان نه میتوانند ایشان را یاری دهند و نه میتوانند خویشتن را کمک نمایند.[[...]]
-1151 +1151
چیزهائی را که شما بجز خدا فریاد میدارید و میپرستید، نه میتوانند شما را یاری دهند و نه میتوانند خویشتن را کمک کنند.[[...]]
-1163 +1163
آنان کسانیند که نماز را چنان که باید میخوانند و از آنچه بدیشان عطاء کردهایم، (مقداری را به نیازمندان) میبخشند.[[...]]
-1404 +1404
از میان ایشان، برخی (پس از پیبردن به قرآن و درک عظمت معانی آن)، بدان ایمان میآورد، و دستهای بدان ایمان نمیآورد (و از گمراهی و عناد با قرآن برنمیگردد). خداوند تباهکاران را بهتر میشناسد (و از هر کسی آگاهتر از حال مفسدان است).[[...]]
-1408 +1408
خداوند هیچ به مردم ستم نمیکند، بلکه این مردم هستند که (با اختیار کفر و ترک ایمان) به خویشتن ستم مینمایند.[[...]]
-1433 +1433
بگو: قطعاً کسانی که به دروغ چیزی را به خدا نسبت میدهند، رستگار نمیشوند (و از عذاب آخرت رهائی نمییابند).[[...]]
-1450 +1450
و ما را با فضل و رحمت خود از دست مردمان کافر نجات بده.[[...]]
-1609 +1609
گفت: اگر او را از پیش من دور کنید و ببرید، ناراحت و غمگین میگردم. میترسم که شما از او غافل شوید و گرگ وی را بخورد.[[...]]
-1895 +1895
(سؤال و بازخواست میکنیم) از کارهائی که (در جهان) میکردهاند.[[...]]
-2212 +2212
(خضر) گفت: مگر نگفتم که تو هرگز نمیتوانی همراه من شکیبائیکنی؟[[...]]
-2215 +2215
(خضر) گفت: مگر به تو نگفتم که تو با من توان شکیبائی را نخواهی داشت؟[[...]]
-2229 +2229
سپس از وسیله استفاده کرد (و برای بازگشت راه شرق را در پیش گرفت).[[...]]
-2232 +2232
سپس (راه شمال را در پیش گرفت و) از وسیله (و ابزار ممکن) سود جست.[[...]]
-2391 +2391
به سوی فرعون بروید که سرکشی کرده است (و در کفر و طغیان از حدّ گذشته است).[[...]]
-2508 +2508
ما پیش از تو هیچ پیغمبری را نفرستادهایم، مگر این که به او وحی کردهایم که: معبودی جز من نیست، پس فقط مرا پرستش کنید.[[...]]
-2545 +2545
گفتند: آیا تو ای ابراهیم! این کار را بر سر خدایان ما آوردهای؟[[...]]
-2638 +2638
و همچنین قوم ابراهیم (ابراهیم را) و قوم لوط (لوط را).[[...]]
-2663,2 +2663,2
و اگر با تو به ستیز پرداختند، پس (با ایشان ستیزه مکن و بلکه) بگو: خدا از کارهائی که میکنید آگاهتر از هر کسی است (و آشنا به اباطیلی است که میگوئید و مطّلع از تحریفی است که نسبت به کتابهای آسمانی روا میدارید).[[...]]
خداوند در روز رستاخیز میان شما دربارهی آنچه اختلاف میورزید داوری میکند (و راهیاب را ثواب و گمراه را عقاب میدهد).[[...]]
-2732 +2732
افرادی که برای پروردگار خود انباز قرار نمیدهند (و کسی و چیزی را شریک او نمیکنند).[[...]]
-2746 +2746
تو (ای پیغمبر!) آنان را به راه راست فرا میخوانی (که دین اسلام و منتهی به سعادت است).[[...]]
-2754 +2754
(چنین کاری را نکرده و نمیکنند) و بلکه سخنانی همچون سخنان پیشینیان را میگویند.[[...]]
-2791 +2791
بگو: پروردگارا! (گناهانم را) ببخشای و (به من) مرحمت فرمای، چرا که تو بهترین مهربانانی.[[...]]
-2809 +2809
خداوند آیات (احکام واضح و روشن خود) را برای شما بیان میدارد، و خدا بس آگاه (است و از نیازهای شما و عوامل بدی و خوبی زندگیتان باخبر است) و حکیم است (و به مقتضای حکمتش احکام و قوانین را برایتان وضع میکند).[[...]]
-2998 +2998
سپس دیگران را غرق کردیم.[[...]]
-3002 +3002
هنگامی که به پدرش (آزر) و قوم (بتپرست) خود گفت: چه چیز را پرستش میکنید؟ (چیزهائی را که میپرستید، کی شایستهی پرستش میباشند؟).[[...]]
-3005 +3005
یا سودی به شما میرسانند (اگر از آنها اطاعت کنید؟) و یا زیانی متوجّه شما میسازند (اگر از آنها سرپیچی نمائید؟).[[...]]
-3055 +3055
قوم عاد پیغمبران (خدا) را تکذیب کردند (و دروغگو نامیدند).[[...]]
-3058 +3058
از خدا بترسید و از من اطاعت کنید.[[...]]
-3063 +3063
از خدا بترسید و از من اطاعت کنید.[[...]]
-3066 +3066
و با باغها و چشمهها.[[...]]
-3070 +3070
و ما (نه در این جهان و نه در آن جهان) عذاب داده نمیشویم.[[...]]
-3072 +3072
بیگمان پروردگار تو چیره و توانا (بر درهم شکستن جبّاران ستمکار) و مهربان (در حق ضعیفان دیندار) است.[[...]]
-3075,2 +3075,2
من بیگمان برایتان پیغمبر امینی هستم.[[...]]
پس از خدا بترسید و از من اطاعت کنید.[[...]]
-3079 +3079
در میان باغها و چشمهسارها؟[[...]]
-3082 +3082
از خدا بترسید و از من اطاعت کنید.[[...]]
-3084 +3084
آن کسانی که در زمین تباهی مینمایند و اصلاح نمیکنند.[[...]]
-3091,2 +3091,2
بیگمان پروردگار تو چیره (بر گردنکشان و) مهربان (در حق مؤمنان) است.[[...]]
قوم لوط پیغمبران را دروغگو نامیدند (و از ایشان پیروی نکردند).[[...]]
-3094,2 +3094,2
بیگمان من پیغمبر امینی برای شما هستم.[[...]]
از خدا بترسید و از من اطاعت کنید.[[...]]
-3106,2 +3106,2
در این (ماجرای قوم لوط) درس عبرتی (برای هوشیاران) است، و بیشتر آن قوم ایمان نیاوردند (و سزای خود را دیدند).[[...]]
قطعاً پروردگار تو چیره (بر نابودی بزهکاران و جبّاران تاریخ) و مهربان (در حق مؤمنان) است.[[...]]
-3110,3 +3110,3
مسلّماً من برای شما پیغمبر امینی هستم.[[...]]
از خدا بترسید و از من پیروی کنید.[[...]]
من در برابر دعوت خود هیچ گونه پاداشی از شما نمیخواهم و پاداش من جز بر پروردگار جهانیان نیست.[[...]]
-3122,2 +3122,2
همانا در این (سرگذشت نیز) درس عبرتی است (برای عاقلان) و بیشتر ایشان (هم) ایمان نیاوردند (و جزای خود را دیدند).[[...]]
بیگمان پروردگارت چیره و مهربان است.[[...]]
-3149 +3149
و بر خدای چیره و مهربان توکّل کن.[[...]]
-3152 +3152
چرا که او بس شنوا و آگاه است.[[...]]
-3158 +3158
و این که ایشان چیزهائی میگویند که خودشان انجام نمیدهند و بدانها عمل نمیکنند.[[...]]
-3189 +3189
این نامه از سوی سلیمان آمده است، و (سرآغاز) آن چنین است: به نام خداوند بخشندهی مهربان.[[...]]
-3326 +3326
روزی (را خاطر نشان ساز که) خدا ایشان را فریاد میدارد و میگوید: انبازهائی که برای من گمان میبردید کجایند؟![[...]]
-3370 +3370
(لوط از آستانهی خدا کمک طلبید و) گفت: پروردگارا! مرا بر قوم تباه پیشه پیروز گردان.[[...]]
-3667 +3667
کسانی که کافر بشوند، عذاب سختی دارند، و کسانی که ایمان بیاورند و کارهای شایسته بکنند، آمرزش (خدا شامل گناهانشان میگردد) و پاداش بزرگی دارند.[[...]]
-3708 +3708
قطعاً تو از زمرهی فرستادگان (یزدان) هستی.[[....]]
-3729 +3729
(هر گاه چنین کاری را بکنم و انبازهائی را پرستش نمایم) در این صورت من در گمراهی آشکاری خواهم بود.[[...]]
-3817 +3817
(مستکبران به مستضعفان در پاسخ) میگویند: بلکه خودتان بیایمان و بیباور بودید (گناه ما چیست. بروید و خویشتن را سرزنش و نفرین کنید).[[...]]
-3826 +3826
شما (ای مشرکان کوردل!) قطعاً عذاب دردناک (الهی) را خواهید چشید.[[...]]
-3868,2 +3868,2
ما این گونه نیکوکاران را پاداش خواهیم داد.[[...]]
چرا که او از بندگان با ایمان ما بود.[[...]]
-3898,2 +3898,2
ما این گونه نیکوکاران را پاداش خیر خواهیم داد.[[...]]
چرا که او از بندگان با ایمان ما بود.[[...]]
-3912 +3912
زمانی به قوم خود گفت: آیا پرهیزگاری پیشهی خود نمیکنید؟[[...]]
-3920,2 +3920,2
إلیاس از زمرهی بندگانِ با ایمان ما بود.[[...]]
قطعاً لوط از زمرهی پیغمبران بود.[[...]]
-3927 +3927
مسلّماً یونس هم از زمرهی پیغمبران بود.[[...]]
-4236 +4236
و کسانی را که مؤمن و متّقی بودند نجات دادیم (و از عذاب در امان و از دست کفّار متکبّر رهائی بخشیدیم).[[...]]
-4867,2 +4867,2
آیا عذاب و عقاب من، و بیم دادنها و برحذر داشتنهای من (دربارهی مخالفان) چگونه و به چه منوالی بوده است؟![[...]]
ما قرآن را برای یاددادن ویادگرفتن وپنددادن وپندگرفتن ساده و آسان ساختهایم، آیا پندپذیرنده و عبرتگیرنده ای هست؟[[...]]
-4904 +4904
انسان را بیافرید.[[...]]
-4917 +4917
(ای گروه پریها و انسانها!) کدامیک از نعمتهای پروردگارتان را تکذیب و انکار مینمائید؟![[...]]
-4919 +4919
پس کدامیک از نعمتهای پروردگارتان را تکذیب و انکار میکنید؟![[...]]
-4922 +4922
پس کدامیک از نعمتهای پروردگار خود را تکذیب میکنید و انکار مینمائید؟![[...]]
-4924 +4924
پس کدامیک از نعمتهای پروردگارتان را تکذیب و انکار میکنید؟![[...]]
-4926 +4926
پس کدامیک از نعمتهای پروردگار خود را تکذیب میکنید و انکار مینمائید؟![[...]]
-4929 +4929
پس کدامیک از نعمتهای پروردگارتان را تکذیب میکنید و انکار مینمائید؟![[...]]
-4931 +4931
پس کدامیک از نعمتهای پروردگارتان را تکذیب و انکار میکنید؟![[...]]
-4933 +4933
پس کدامیک از نعمتهای پروردگار خود را انکار و تکذیب میکنید؟![[...]]
-4935 +4935
پس کدامیک از نعمتهای پروردگارتان را تکذیب و انکار میکنید؟![[...]]
-4937 +4937
پس کدامین نعمت پروردگارتان را تکذیب و انکار میکنید؟![[...]]
-4939 +4939
پس کدامین نعمت پروردگارتان را تکذیب و انکار میکنید؟![[...]]
-4941 +4941
پس کدامین نعمت پروردگارتان را تکذیب و انکار میکنید؟![[...]]
-4943 +4943
پس کدامیک از نعمتهای پروردگارتان را تکذیب و انکار میکنید؟![[...]]
-4946 +4946
پس کدامیک از نعمتهای پروردگارتان را تکذیب و انکار میکنید؟![[...]]
-4948 +4948
پس کدامیک از نعمتهای پروردگار خود را تکذیب و انکار میکنید؟![[...]]
-4950 +4950
پس کدامیک ار نعمتهای پروردگار خود را تکذیب و انکار مینمائید؟![[...]]
-4952 +4952
پس کدامیک از نعمتهای پروردگارتان را تکذیب و انکار میکنید؟![[...]]
-4954 +4954
پس کدامیک از نعمتهای پروردگارتان را تکذیب و انکار میکنید؟![[...]]
-4956 +4956
پس کدامیک از نعمتهای پروردگارتان را تکذیب و انکار میکنید؟![[...]]
-4958 +4958
پس کدامیک از نعمتهای پروردگار خود را تکذیب و انکار میکنید؟![[...]]
-4960 +4960
پس کدامیک از نعمتهای پروردگارتان را تکذیب و انکار میکنید؟![[...]]
-4962 +4962
پس کدامیک از نعمتهای پروردگارتان را تکذیب و انکار میکنید؟![[...]]
-4964 +4964
پس کدامیک از نعمتهای پروردگارتان را تکذیب و انکار میکنید؟![[...]]
-4966 +4966
پس کدامیک از نعمتهای پروردگار خود را انکار و تکذیب میکنید؟![[...]]
-4968 +4968
پس کدامین نعمت از نعمتهای پروردگارتان را انکار و تکذیب میکنید؟![[...]]
-4970 +4970
پس کدامیک از نعمتهای پروردگارتان را تکذیب و انکار مینمائید؟![[...]]
-4972 +4972
پس کدامیک از نعمتهای پروردگار خود را انکار و تکذیب مینمائید؟![[...]]
-4974 +4974
پس کدامیک از نعمتهای پروردگار خود را تکذیب و انکار میکنید؟![[...]]
-4976 +4976
پس کدامین نعمت از نعمتهای پروردگارتان را تکذیب و انکار میکنید؟![[...]]
-4978 +4978
پس کدامیک از نعمتهای پروردگار خود را تکذیب و انکار میکنید؟![[...]]
-5011 +5011
و در میان میوههای فراوان هستند.[[...]]
-5290 +5290
شب هنگام که آنان در خواب بودند، بلای بزرگ و فراگیری از جانب پروردگارت سراسر باغ را در بر گرفت.[[...]]
-5298 +5298
(بعد از اندکی تأمّل، گفتند: ما درست آمدهایم و راه را گم نکردهایم) بلکه ما محروم (از حاصل و بهره) هستیم. (ای وای ما! ما همه چیز خود را از دست دادهایم!).[[...]]
-5397 +5397
مگر نمازگزاران.[[...]]
-5429 +5429
و بدیشان گفتهام: از پروردگار خویش طلب آمرزش کنید که او بسیار آمرزنده است (و شما را میبخشاید).[[...]]
-5646 +5646
در آن روز، وای به حال تکذیبکنندگان![[...]]
-5650 +5650
در آن روز، وای به حال تکذیب کنندگان![[...]]
-5656 +5656
در آن روز، وای به حال تکذیبکنندگان![[...]]
-5659 +5659
در آن روز، وای به حال تکذیبکنندگان![[...]]
-5662 +5662
در آن روز، وای به حال تکذیبکنندگان![[...]]
-5667 +5667
در آن روز، وای به حال تکذیبکنندگان![[...]]
-5669 +5669
در آن روز، وای به حال تکذیبکنندگان![[...]]
-5671 +5671
در آن روز، وای به حال تکذیب کنندگان![[...]]
-5715 +5715
و سوگند به همهی چیزهائی که (سرعتی بدانها داده شده است که در پرتو آن، وظائف خود را هر چه زودتر) به گونهی ساده و آسان انجام میدهند![[...]]
-5753 +5753
قطعاً بهشت جایگاه (او) است.[[...]]
-5793 +5793
و از مادر و پدرش![[...]]
Four Persian translations added
Sat, 19 Mar 2011 14:34:34 -0400
-0,0 +1,6236
به نام خداوند بخشندهی مهربان. [[«بِسْمِ»: فراهم آمده است از (بِ) و (اِسْمِ). یعنی: کارم را با نام خدا آغاز میکنم؛ نه به نام چیز دیگری، و نه به فرمان دل یا کس دیگری. واژه (اِسْم) از ماده (سُمُوّ) به معنی عُلُوّ، یا (وسم) به معنی علامت و نشانه است. «اللهِ»: اسم خاصّ است برای خدا. اصل آن (إِلاه) بوده و مصدری است بر وزن (فِعال) به معنی مفعول، یعنی (مَأْلُوه) به معنی معبود میباشد. همان گونه که مصدر (خَلْق) به معنی مخلوق است (نگا: لقمان / 11). «الرَّحْمنِ»: دارای مهر فراوان (نگا: أعراف / 156). «الرَّحِیمِ»: دارای مهر همیشگی.]]
ستایش خداوندی را سزا است که پروردگار جهانیان است. [[«رَبِّ»: پروردگار. مصدری است به معنی تربیت، و در اینجا در معنی اسم فاعل، یعنی مربّی به کار رفته است، و صفت (الله) میباشد. «الْعَالَمِینَ»: جهانیان، جهانها. هر صنفی از اصناف آفریدگان. اسم آلت است و به معنی آنچه خدا بدان شناخته شود. از راه تغلیب به صورت جمع مذکّر سالم با (ین) جمع بسته شده است.]]
بخشندهی مهربان است. [[«الرَّحْمنِ»: و «الرَّحِیمِ». هر دو صیغه مبالغهاند و صفت (الله) میباشند.]]
مالک روز سزا و جزا است. [[«مَالِکِ»: متصرّف. صاحب. خداوند. بدل یا صفت بشمار است. «الدِّینِ»: جزا. داوری. آئین.]]
تنها تو را میپرستیم و تنها از تو یاری میطلبیم. [[«إیَّاکَ»: تو را.]]
ما را به راه راست راهنمائی فرما. [[«الصِّرَاطَ»: راه (نگا: مریم / 36، یس / 61، زخرف / 61 و 64).]]
راه کسانی که بدانان نعمت دادهای؛ نه راه آنان که بر ایشان خشمگرفتهای، و نه راه گمراهان و سرگشتگان. [[«صِرَاطَ»: بدل از (الصِّرَاطَ) پیشین است. «الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ»: مراد کسانی است که در (نساء / 69) از آنان سخن رفته است. «غَیْرِ»: بدل از ضمیر (هِمْ) یا از (الَّذِینَ) است. «الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ»: مراد کسانی است که در (فتح / 6) از آنان سخن رفته است. «الضَّآلِّینَ»: گمراهان. مراد کسانی است که در (آلعمران / 90، واقعه / 41 - 56) از ایشان صحبت شده است.]]
الف. لام. میم. [[«الم»: الف، لام، میم. حروف مقطّعهای هستند همانند (المص. المر.ن. ق ...) که در اوائل برخی از سورهها آمدهاند. پروردگار متعال برخی از سورهها را بدانها آغاز کرده است تا بدین وسیله اعجاز قرآن را بنمایاند و نشان دهد که این قرآن با وجود این که از همان حروفی فراهم آمده است که عربها سخن خویش را از آنها فراهم مینمایند ولیکن از ارائه کتابی چون قرآن، و حتی سورهای همانند آن، درمانده و ناتوانند.]]
این کتاب هیچ گمانی در آن نیست و راهنمای پرهیزگاران است. [[«ذلِکَ»: آن. در اینجا میتواند به معنی (این) باشد. «الْکِتَابَ»: نوشته. مراد از کتاب در اینجا کتاب معروف معهود برای پیغمبر است که قرآن میباشد و خدا آن را بدو وعده فرموده بود. تسمیه شیء است به نام آنچه سرانجام بدان منتهی میشود. «رَیْبَ»: شکّ و شبهه. گمان. «هُدیً»: هدایت. راهنمائی. در اینجا میتواند به معنی هادی و راهنما هم باشد. خبر مبتدای محذوفی مانند (هُوَ) یا خبر دوم (ذلِکَ) است. «الْمُتَّقِینَ»: پرهیزگاران.]]
آن کسانی که به دنیای نادیده باور میدارند، و نماز را به گونهی شایسته میخوانند، و از آنچه بهرهی آنان ساختهایم میبخشند. [[«الْغَیْبِ»: آن چیزهائی که پوشیده و نهان از حواسّ و فراتر از دائره دانش انسان است و خدا و رسول بدان خبر دادهاند. از قبیل: فرشتگان، جنّ، رستاخیز، بهشت، دوزخ، چگونگی حساب و کتاب در آخرت. آنچه فراتر از دائره دانش و خرد و روح انسان است «الصَّلاة»: نماز.]]
آن کسانی که باور میدارند به آنچه بر تو نازل گشته و به آنچه پیش از تو فرو آمده، و به روز رستاخیز اطمینان دارند. [[«مَآ أُنزِلَ إِلَیْکَ»: مراد قرآن است. «مَآ أُنزِلَ مِن قَبْلِکَ»: مراد دیگر کتابهای صحیح آسمانی است. از قبیل: تورات و انجیل حقیقی. «وَ بِالآخِرَةِ ...»: آخرت داخل در غیب متقدّم است و به خاطر اهمّیّت فراوان ذکر شده است.]]
این چنین کسانی، هدایت و رهنمود خدای خویش را دریافت کرده و حتماً رستگارند. [[«الْمُفْلِحُونَ»: رستگاران. نجاتیافتگان.]]
بیگمان کفرپیشگان برایشان یکسان است چه آنان را بیم دهی و چه بیم ندهی، ایمان نمیآورند. [[«سَوَآءٌ»: یکسان. برابر. «أنذَرْتَ»: بیم دادی. ترساندی.]]
خداوند دلها و گوشهایشان را مهر زده است، و بر چشمانشان پردهای است، و عذاب بزرگی در انتظارشان است. [[«خَتَمَ»: مهر زده است. کنایه از عدماستعداد ایشان برای پذیرش ایمان و عدم درک آنان است (نگا: جاثیه / 23، روم / 59). «غِشَاوَةٌ»: پرده.]]
در میان مردم دستهای هستند که میگویند: ما به خدا و روز رستاخیز باور داریم. در صورتی که باور ندارند و جزو مؤمنان بشمار نمیآیند. [[«مِنَ النَّاسِ مَنْ ...»: انسانها سه گروهند: مؤمنان و کافران و منافقان. از این آیه تا آخر آیه بیستم از گروه سوم صحبت میگردد.]]
(اینان به نظرشان) خدا و کسانی را گول میزنند که ایمان آوردهاند، در صورتی که جز خود را نمیفریبند ولی نمیفهمند. [[«یُخَادِعُونَ»: گول میزنند. فریب میدهند. از مصدر مُخادعه و خِداع، به معنی اظهار خلاف آنچه در دل است برای فریب دیگران. «مَا یَخْدَعُونَ»: نمیفریبند. گول نمیزنند.]]
در دلهایشان بیماری (حسودی و کینهتوزی با مؤمنان) است و خداوند (نیز با یاری دادن و پیروز گرداندن حق) بیماری ایشان را فزونی میبخشد، و عذاب دردناکی (در دنیا و آخرت) به سبب دروغگوئی و انکارشان در انتظارشان میباشد. [[«مَرَضٌ»: مراد بیماری معنوی نفاق است. «فَزَادَهُمُ اللهُ مَرَضاً»: مراد از این بیماری، بیماری حقد و کینه و اندوهی است که بیماری دل هستند (نگا: توبه / 124 و 125). «أَلِیمٌ»: دردناک.]]
هنگامی که بدیشان گفته شود: در زمین فساد و تباهی نکنید. گویند: ما اصلاحگرانی بیش نیستیم. [[«مُصْلِحُونَ»: اصلاحگران.]]
هان! ایشان بیگمان فسادکنندگان و تباهیپیشگانند ولیکن (به سبب غرور و فریبخوردگی خود به فسادشان) پی نمیبرند. [[«أَلا»: هان!]]
و هنگامی که بدانان گفته شود: ایمان بیاورید همان گونه که تودهی مردم ایمان آوردهاند، گویند: آیا همانند بیخردان ایمان بیاوریم؟ هان! ایشان بیخردانند ولیکن نمیدانند (که نادانی و بیخردی منحصر بدیشان و محدود بدانان است). [[«السُّفَهَآءُ»: جمع سفیه، بیخردان. نادانان. از مصدر سفاهت، به معنی: جهالت و بیعقلی.]]
وقتی که (منافقان) با مؤمنان روبرو میگردند، میگویند: ما هم ایمان آوردهایم. و هنگامی که با رؤسای شیطانصفت خود به خلوت مینشینند، میگویند: ما با شمائیم و (مؤمنان را) مسخره مینمائیم. [[«لَقُوا»: برخورد کردند. ملاقات نمودند. «خَلَوْا»: خلوت کردند. به خلوت نشستند. اجتماع کردند. «إلی»: با. «شَیَاطِینِهِمْ»: با اهریمنان خود. مراد از شیاطین، دوستان کفرپیشه و رؤسای شیطان صفت ایشان است. «مُسْتَهْزِءُونَ»: مسخرهکنندگان. بازیچه قراردهندگان.]]
خداوند ایشان را مسخره مینماید و آنان را رها ساخته تا کورکورانه به سرکشی خویش ادامه دهند. [[«یَسْتَهْزِئُ»: مسخره میکند. مورد استهزاء قرار میدهد. در آیههای 14 و 15، صنعت مُشاکله به کار رفته است که اتّفاق در لفظ و اختلاف در معنی است. مثلاً در شعر زیر، «ظلم»، در مصرع اوّل، به معنی ستم، و در مصرع دوم، به معنی پاداش به کار رفته است: کند گر بر تو ظلم از کین بداندیش تو هم آن ظلم کن بر وی میندیش «یَمُدُّهُمْ»: یاریشان میدهد. در اینجا به معنی: بدیشان مهلت و فرصت میدهد. «یَعْمَهُونَ»: سرگردان و حیران شوند. از ماده (عمّه) به معنی کوردلی و سرگشتگی.]]
اینان رهنمودهای (پروردگار) را به (بهای) گمراهی فروختهاند و چنین بازرگانی و معاملهی آنان سودی در بر ندارد، و راهیافتگان (طریق حق و حقیقت) بشمار نمیآیند. [[«اشْتَرَوْا»: خریدند. در اینجا به معنی: عوض کردند. «مُهْتَدِینَ»: راهیافتگان. راهیابان. «اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدی»: گمراهی را برگزیدهاند و هدایت را رها کردهاند.]]
داستان اینان، همانند داستان کسی است که آتشی را با کوشش فراوان بیفروزد (تا خود و همراهانش از آن استفاده کنند) و آن گاه که آتش دورو بر او را روشن گرداند، پروردگار آتش آنان را خاموش و نابود نماید، و ایشان را در انبوهی از تاریکیها رها سازد، به گونهای که چشمانشان (چیزی) نبیند. [[«مَثَلُهُمْ»: مثل، به معنی صفت و وضع حال. «الَّذِی»: موصول است وصله آن (اسْتَوْقَدَ) و مفرد است. ولی پس از آن ضمیر (هُمْ) و فعل (لا یُبْصِرُونَ) ذکر میشود که جمع است! علّت آن در بخش نخست آیه، یک نفر، و در بخش دوم آیه، همان فرد همراه قوم و همراهانش مورد نظر است. به عبارت دیگر، (اسْتَوْقَدَ) و (مَا حَوْلَهُ) به صورت مفرد، سپس (ذَهَبَ اللهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَکَهُمْ) به صورت جمع آمده است. علّت آن، این است که (الَّذِی) به منزله (مَنْ) گرفته شده و ضمیری که به (مَنْ) برمیگردد، میتواند به صورت مفرد یا جمع باشد (نگا: زمر / 33). «اسْتَوْقَدَ»: برافروخت. تلاش کرد که آتش را شعلهور و زبانهکش سازد. «أَضَآءَتْ»: روشن کرد.]]
(آنان همچون) کران و لالان و کورانند و (به سوی حق و حقیقت) راه بازگشت ندارند. [[«صُمٌّ»: جمع اَصَمّ، کران. «بُکْمٌ»: جمع أبْکَم، لالان. «عُمْیٌ»: جمع أَعْمی، کوران.]]
یا گوئی داستان آنان همچون داستان کسانی است که به باران توفندهای گرفتار آمده باشند که از آسمان فرو ریزد، و در آن، انبوه تاریکیها و رعد و برق بوده باشد، و از بیم مرگ انگشتان خود را در گوشهایشان فرو برند تا از صدای صاعقه در امان بمانند. (نمیدانند که) خدا از هر سو دور کافران را فرا گرفته است (و هر وقت و هر جا بخواهد نابودشان مینماید). [[«صَیِّبٍ»: باران تند. رگبار باران. در عبارت «کَصَیِّبٍ»: مضاف حذف شده است، و اصل آن چنین است: کَقَوْمِ أَصْحَابِ صَیِّبٍ ... «السَّمَآءِ»: آسمان. مراد ابر آسمان است. «فِیهِ ظُلُمَاتٌ ...»: مراد این است که همراه با تاریکیها و غیره است. «أَصَابِعَهُمْ»: اصابع جمع إصْبَع، انگشتان. «آذَانِهِمْ»: آذَان جمع أُذُن، گوشها.]]
چنان است که گوئی آذرخش آسمان میخواهد (نور) چشمانشان را برباید. هرگاه که (پیش پای ایشان را) روشن میدارد، به پیش میروند. و چون (محیط) ایشان تاریک شود، برجای خود میمانند. و اگر خدا میخواست گوش و چشمان ایشان را از میان میبرد. چه خدا بر هر چیزی توانا است. [[«یَکَادُ»: نزدیک است. ماضی آن (کَادَ) است. صورت مثبت این فعل، مفهوم جمله را منفی میسازد (نگا: نور / 35 و 43) و صورت منفی این فعل، مفهوم جمله را مثبت مینماید (نگا: بقره / 71، نور / 40). «یَخْطَفُ»: میرباید. «أَبْصَارَ»: چشمها، دیدگان. «کُلَّمَا»: هر زمان، وقتی که. «أَضَآءَ»: روشن گردید. روشن کرد. از مصدر (إضَاءَة) از افعال ذووجهین است. «أَظْلَمَ»: تاریک گردید. تیره شد. «قَامُوا»: توقّف کردند. ایستادند. «سَمْعِ»: نیروی شنوائی. در اینجا به معنی عضو شنوائی، یعنی گوش است.]]
ای مردم! خدای خود را بپرستید، آن که شما را و کسانی را آفریده است که پیش از شما بودهاند، تا (خود را بدین وسیله پاک سازید و) راه پرهیزگاری گیرید. [[«لَعَلَّ»: تا این که. شاید این که.]]
خدای شما کسی است که زمین را برایتان بگسترد (و آن را درخور اقامت و سکونت کرد) و آسمان را (با تمام اجرام و ستارگان، بسان) کاخی بیافرید و از آسمان آب فرو فرستاد و با آن، انواع (گیاهان و درختان و) ثمرات را به وجود آورد تا روزی شما گردند. پس شرکاء و همانندهائی برای خدا به وجود نیاورید، در حالی که شما (از روی فطرت) میدانید (که چنین کاری درست نیست). [[«فِرَاشاً»: فرش. گستردنی. «أَندَاداً»: جمع نِدّ، انبازها، همتاها. همگونها.]]
اگر درباره آنچه بر بنده خود نازل کردهایم، دچار شکّ و دودلی هستید، سورهای همانند آن را بسازید (و ارائه دهید) و گواهان خود را بجز خدا (که بر صدق قرآن گواهی میدهد) فرا خوانید (تا بر صدق چیزی که آوردهاید و همسان قرآنش میدانید، شهادت دهند) اگر راستگو و درستکارید. [[«رَیْبَ»: شکّ و گمان. «عَبْدِنَا»: بنده ما که محمّد است. «شُهَدَآئَکُمْ»: شُهَدَآء جمع شهیدِ به معنی شاهِد است، یعنی: گواهان. همدمان. کسانی که گواهی دهند که شما برحق هستید. «مِن دُونِ»: بجز. غیر از.]]
و اگر نتوانستید که چنین کنید - و هرگز نخواهید توانست - پس (لازم است که با انجام کارهای نیکو و دوری از بدیها) خود را از آتشی که (بخشی از) افروزینهی آن انسان و سنگ (اصنام) است، به دور دارید. آتشی که برای (شکنجهی) کافران آماده گشته است. [[«وَقُودُ»، هیمه آتش. افروزینه. «اُعِدَّتْ»: آماده شده است.]]
مژده بده به کسانی که ایمان آوردهاند و کردار نیکو انجام دادهاند، این که ایشان را است باغهای (بهشتی) که در زیر درختان آن رودها روان است. هرگاه بعضی از میوههای آنها بدیشان عطاء شود، گویند: پیشتر این نصیبمان گشته بود، و همسان آن را آوردهاند. (چه چنین میوههائی در جنس و شکل یکی بوده، ولی طعم و مزهی جداگانهای دارند). و در آنجا همسران پاک و بیعیبی داشته و در آنجا جاویدان خواهند ماند. [[«جَنَّاتٍ»: جمع جَنَّة، باغها، مراد بهشت است. «مِن قَبْلُ»: پیشتر، در دنیا، یا در بهشت. «مُتَشَابِهاً»: همانند و همگون در خوبی و مزه و زیبائی. حال ضمیر (هِ) است. «أَزْوَاجٌ»: همسران. «مُطَهَّرَةٌ»: پاکیزه از عیوب زنان دنیا، از قبیل حیض و نِفاس. «خَالِدُونَ»: جاویدانان. سرمدیان.]]
خداوند شرم ندارد از این که مثال بزند به (کوچکترین موجودات)، پشّهای یا کمتر از آن. کسانی که اهل ایمانند میدانند (هدف از این تمثیل چیست و) این صحیح و درست است و از جانب خدایشان میباشد. و امّا کسانی که راه کفر و انکار را برگزیدهاند، میگویند: خواست خدا از این مثل چیست؟ (باید بدانند) خدا با بیان این نوع مثل، بسیاری را سرگردان و ویلان میسازد، و بسی را (به سوی حق) راهنمائی مینماید. و امّا خدا جز کجروان و منحرفان را با آن گمراه و حیران نمیگرداند. [[«لا یَسْتَحْیی»: شرم نمیکند. مراد این است که: ترک نمیکند و امتناع نمیورزد. «مَثَلاً مَّا»: ما در آن زائد است و (بَعُوضَةً) بدل از «مَثَلاً» است. «بَعُوضَةً»: پشّه. «فَوْقَهَا»: بالاتر از آن. در معنی مراد کوچکی است. یعنی: کمتر و پائینتر از آن. «یُضِلُّ بِهِ ...»: گمراه میسازد بدین مثل. مراد این است که قرآن همچون غذای پرچربی است، برای شخص سالم مفید است و برای شخص بیمار مضرّ (نگا: ابراهیم / 27، غافر / 34).]]
آن کسانی که پیمانی را که قبلاً با خدا (به واسطه فطرت و عقل و پیغمبران) محکم بستهاند، میشکنند و آنچه را که خدا دستور داده است که گسیخته نشود (از قبیل: صله رحم، مودّت، مهربانی، رعایت حقوق انسانی، و غیره) آن را میگسلند، و در روی زمین به فساد و تباهی دست مییازند، اینان بیگمان زیانبارانند. [[«یَنقُضُونَ»: میشکنند. «عَهْدَ اللهِ»: پیمان خدا که در (اعراف / 172) مذکور است. «مِیثَاقِ»: اسم آلت است، به معنی: آنچه عهد و پیمان بدان بسته میشود. یا مصدر میمی است و به معنی: استوارکردن، بستن. «خَاسِرُونَ»: زیانباران. زیانکاران.]]
(جای تعجّب است) چگونه خدا را انکار و نسبت بدو کفر میورزید؟ در صورتی که (نگاهی به چگونگی هستی خودتان و اوضاعی که دارید، برای پیبردن به وجود خدا کافی است) شما (چیزهای بیجان و) مردگانی بودید که خدا شما را بیافرید و جانتان بخشید. سپس شما را میمیراند، و بعد از آن زندهتان میگرداند. آن گاه به سوی او برگردانده میشوید. [[«کَیْفَ»: چگونه. «أَمْوَاتاً»: مردگان. مراد خاکی است که در آن حیات نیست. «أَحْیَاکُمْ»: زندگیتان بخشید. جان به پیکرتان دمید. مراد آفرینش انسان از خاک است. «ثُمَّ یُمِیتُکُمْ»: سپس شما را میمیراند. مراد بعد از پایان عمر است. «ثُمَّ یُحْیِیکُمْ»: سپس شما را زنده میگرداند. مراد هنگام رستاخیز است.]]
خدا آن کسی است که همهی موجودات و پدیدههای روی زمین را برای شما آفرید، آن گاه به آسمان پرداخت و از آن هفت آسمان منظّم ترتیب داد. خدا دانا و آشنا به هر چیزی است. [[«ثُمَّ»: سپس. این واژه در اینجا ترتیب زمانی را نمیرساند. همان گونه که در شعر زیر نیز چنین است: اِنَّ مَنْ سادَ ثُمَّ سادَ أَبُوهُ ثُمَّ قَدْ سادَ قَبْلَ ذلِکَ جَدُّهُ ... مراد این است که: خداوند آسمانها و زمین را قبلاً به صورت گازهای پراکنده آفریده است و بعداً آسمانها را هفت تا نموده و زمین را به گونهای که قابل زیست باشد در آورده است (نگا: فصّلت / 11). لذا تصوّر نشود زمین قبل از آسمانها پدید آمده باشد. «اسْتَوی»: ارادهاش بر آن قرار گرفت. قصد کرد. «سَوّی»: آراسته و پیراسته کرد. متناسب و بجا آفرید (نگا: ملک / 3). «عَلِیمٌ»: بس آگاه.]]
زمانی (را یادآوری کن) که پروردگارت به فرشتگان گفت: من در زمین جانشینی بیافرینم (تا به آبادانی زمین بپردازد و آن زیبانگاری و نوآوری را که برای زمین معیّن داشتهام به اتمام رساند و آن انسان است. فرشتگان دریافتند که انسان بنا به انگیزههای سرشتی زمینیاش فساد و تباهی برپا میدارد. پس برای دانستن نه اعتراض کردن از خدا پرسیدند که حکمت برتری دادن انسان بر ایشان برای امر جانشینی چیست و) گفتند: آیا در زمین کسی را به وجود میآوری که فساد میکند و تباهی راه میاندازد و خونها خواهد ریخت، و حال آن که ما (پیوسته) به حمد و ستایش و طاعت و عبادت تو مشغولیم؟ گفت: من حقائقی را میدانم که شما نمیدانید. [[«إِذْ»: آن گاه را که. زمانی را که. مفعولٌبه فعل محذوفی مانند (اُذْکُرْ) است. «جَاعِلٌ»: سازنده. پدیدآورنده. «خَلِیفَةً»: جانشین. برخی واژه خلیفه را جانشین خدا معنی کردهاند، که چندان چنگی به دل نمیزند، و برخی آن را جانشین یکدیگر مردمان گرفتهاند که سخنی مقبول و پسندیده است. «یَسْفِکُ»: خونریزی میکند. «الدِّمَآءَ»: جمع دَم، خونها. «نُسَبِّحُ»: تسبیح میگوئیم. به پاکی میستائیم. «نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ»: ستایشگرانه به تنزیه و پاکی تو میپردازیم. حرف باء در اینجا معنی حال را میرساند (نگا: مائده / 61). «نُقَدِّسُ»: به پاکی میستائیم.]]
سپس به آدم نامهای (اشیاء و خواصّ و اسرار چیزهائی را که نوع انسان از لحاظ پیشرفت مادی و معنوی آمادگی فراگیری آنها را داشت، به دل او الهام کرد و بدو) همه را آموخت. سپس آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: اگر راست میگوئید (و خود را برای امر جانشینی از انسان بایستهتر میبینید) اسامی (و خواصّ و اسرار) اینها را برشمارید. [[«الأَسْمَآءَ»: نامها. در اینجا مراد نامیدهها است. «عَرَضَهُمْ»: آنها را نمود. ضمیر (هُمْ) به (الأَسْمَآءَ) برمیگردد. در اینجا چون منظور از اسماء، مُسمَّیات است و در میان مُسمَّیات، ذویالعقول نیز یافته میشود، از راه تغلیب، ضمیر (هُم) به کار رفته است. «أَنبِؤُنِی»: مرا باخبر کنید.]]
فرشتگان گفتند: منزّهی تو، ما چیزی جز آنچه به ما آموختهای نمیدانیم (و توانائی جانشینی را در زمین و استعداد اشتغال به امور مادی را نداریم و معترفیم که آدم موجودی شایستهتر از ما است و) تو دانا و حکیمی. [[«سُبْحَانَکَ»: تو پاک و منزّهی. سُبْحانَ مصدر یا اسم مصدر است و مفعول مطلق است. «حَکِیم»: کسی که کارها را جز از روی حکمت نکند.]]
فرمود: ای آدم! آنان را از نامها (و خواصّ و اسرار این) پدیدهها آگاه کن. هنگامی که آدم (فرمان خدا را لبّیک گفت و) فرشتگان را از (خواصّ و اسرار اشیاء و) پدیدهها آگاه کرد، خداوند فرمود: به شما نگفتم که من غیب (و راز) آسمانها و زمین را میدانم و از آنچه شما آشکار میکنید یا پنهان میداشتید، نیز آگاهم؟ [[«أَنبَأَ»: باخبر کرد. آگاه نمود. «تُبْدُونَ»: پدیدار میکنید. نمایان میسازید.]]
و هنگامی (را یادآوری کن) که به فرشتگان گفتیم: برای آدم سجده (ی بزرگداشت و خضوع، نه عبادت و پرستش) ببرید. همگی سجده بردند جز ابلیس که سر باز زد و تکبّر ورزید، و (به خاطر نافرمانی و تکبّر) از زمرهی کافران شد. [[«أُسْجُدُوا ِلآدَمَ»: مراد این است که در برابر آدم خضوع کنید و در راه مصلحت او به کار بپردازید. «إبْلِیسَ»: اهریمن. «إِلاّ إِبْلِیسَ»: مگر اهریمن. استثناء منقطع است و ابلیس از جنس فرشتگان نیست و بلکه از زمره جنّیان است (نگا: کهف / 50). «أَبَی»: خودداری کرد. سر باز زد. «اسْتَکْبَرَ»: سرکشی کرد. خویشتن را بزرگتر از آن دید.]]
و گفتیم: ای آدم! تو با همسرت در بهشت سکونت کن و از (نعمتهای فراوان و گوارای) آن، هرچه و هر کجا که میخواهید، خوش و آسوده بخورید ولیکن نزدیک این درخت نشوید و از آن نخورید. چه (اگر چنین کنید) از ستمگران خواهید شد. [[«رَغَداً»: به وفور. به فراوانی. صفت مصدر محذوفی است که تقدیر آن چنین است: أَکلاً رَغَداً. یا حال بشمار است. «حَیْثُ»: هرجا. «شِئْتُمْ»: خواستید. «الشَّجَرَةَ»: درخت. نوع آن را خداوند روشن نفرموده است.]]
امّا شیطان مُوجِب لغزش آنان شد و ایشان را از آنچه در آن بودند (که بهشت بود) خارج ساخت و (در این هنگام) به آنان گفتیم: همگی (به زمین) فرود آئید، در حالی که بعضی دشمن بعضی خواهید بود، و برای شما تا مدّتی در زمین جا و قرارگاه و فرایند و بهرهگیری است. [[«أَزَلَّ»: لغزانید. دچار لغزش کرد. «إِهْبِطُوا»: فرود آئید. پائین افتید. مراد آدم و حوّاء و ابلیس است. «مُسْتَقَرٌّ»: جایگاه زندگی. قرارگاه. «مَتَاعٌ»: کالا. آنچه از آن بهرهمند شوند. «حِینٍ»: زمان. روزگار. در اینجا مراد قیامت است.]]
سپس آدم از پروردگار خود کلماتی را دریافت داشت (و با گفتن آنها توبه کرد) و خداوند توبهی او را پذیرفت. خداوند بسیار توبهپذیر و مهربان است. [[«تَلَقَّی»: دریافت داشت. بیاموخت. «کَلِمَاتٍ»: سخنانی که در (أعراف / 23) آمده است. «تَابَ عَلَیْهِ»: توبهاش را پذیرفت و او را بخشید. «التَوَّابُ»: بسیار توبهپذیر.]]
گفتیم: همگی از آنجا (به زمین) فرود آئید و چنانچه هدایتی از طرف من برای شما آمد (که حتماً هم خواهد آمد) کسانی که از من پیروی کنند، نه ترسی بر آنان خواهد بود و نه غمگین خواهند شد. [[«إِمَّا»: اگر که. مرکّب از (إِنْ) شرطیّه و (مَا) ی تأکید است که آن را مسلّطه نیز مینامند. «یَأْتِیَنَّ»: بیگمان میآید. «تَبِعَ»: پیروی کرد.]]
و کسانی که کافر شوند و آیههای ما را تکذیب کنند (و نادیده گیرند) اهل دوزخند و همیشه در آنجا خواهند ماند. [[«آیَاتِ»: آیههای خواندنیِ کتابهای آسمانی، و نشانههای دیدنیِ کتاب جهانی.]]
ای بنیاسرائیل! به یاد آورید نعمتی را که بر شما ارزانی داشتهام (با اندیشیدن دربارهی آن و ادای شکر لازم)، و به پیمان من (که ایمان و کردار نیک و باور به پیغمبرانی است که بعد از موسی آمدهاند) وفا کنید تا به پیمان شما (که پاداش نیکو و بهشت برین است) وفا کنم، و تنها از من بترسید (نه از کس دیگری). [[«بَنِیإِسْرَآئِیلَ»: پسران اسرائیل. اسرائیل لقب یعقوب است. «أَوْفُوا»: به تمام و کمال وفا کنید. «أُوفِ»: وفا میکنم. «إِیَّایَ»: از من. «إرْهَبُونِ»: از من بترسید. یاء ضمیر حذف شده و در اصل (إرْهَبُونِی) است.]]
و ایمان آورید به آنچه فرو فرستادهام (که قرآن است) و تصدیق کنندهی چیزی است که در پیش شما است (و آن کتابهای آسمانی و توحید و عبادت خدا و دادگری در میان مردم است)، و نخستین کافران به آن نباشید (به جای این که نخستین مؤمنان به آن باشید)، و آیههای مرا به بهای ناچیز مفروشید (و آنها را پشت گوش نیندازید، تا در برابر آن، بهای ناچیز دنیا را دریافت دارید) و تنها از من بترسید (و راه مرا در پیش گیرید و از عذاب من بپرهیزید). [[«مَآ أَنزَلْتُ»: آنچه فرستادهام. مراد قرآن است. «مُصَدِّقاً»: تصدیق کننده. حال (مَا) یا ضمیر (هُ) محذوف بعد از فعل (أَنْزَلْتُ) است (نگا: آلعمران / 53). «لا تَشْتَرُوا»: مفروشید. مراد این است که عوض نکنید. «ثَمَناً»: پول. بها.]]
و حق را (که از جانب خدا فرو فرستاده شده است) با باطل (که خودتان آن را به هم بافتهاید) نیامیزید، و حق را (که از جملهی آن صدق محمّد است) پنهان نکنید. و حال آن که میدانید (پیغمبری او، راست است). [[«لا تَلْبِسُوا»: آمیخته نکنید. میآمیزید (نگا: بقره / 79، آلعمران / 78). «تَکْتُمُوا»: این فعل عطف بر (لا تَلْبِسُوا) و مجزوم است. «وَ أَنتُمْ تَعْلَمُونَ»: حال آن که میدانید. واو آن، حالیّه است.]]
و نماز را برپا دارید و زکات را بپردازید و با نمازگزاران (به صورت جماعت) نماز بخوانید. [[«أَقِیمُوا»: برپای دارید. چنان که باید بخوانید. «إرْکَعُوا»: به رکوع روید. به رکوع و سجود روید. فروتنانه کرنش برید و خم شوید. «الرَّاکِعِینَ»: به رکوعروندگان. متواضعان. «إرْکَعُوا مَعَ الرَّاکِعِینَ»: به همراه خاشعان در برابر اوامر خدا خشوع کنید (نگا: مائده / 55).]]
آیا مردم را به نیکوکاری فرمان میدهید (و از ایشان میخواهید که بیشتر به طاعت و نیکیها بپردازند و از گناهان دست بردارند) و خود را فراموش میکنید (و به آنچه به دیگران میگوئید، خودتان عمل نمیکنید؟) در حالی که شما کتاب میخوانید (و تورات را در اختیار دارید و در آن تهدید خدا را دربارهی آن که کردارش مخالف گفتار است، مطالعه میکنید؟). آیا نمیفهمید (و عقل ندارید تا شما را از این کردار زشت بازدارد؟). [[«الْبِرِّ»: خیر و خوبی. هر آنچه در آن خوبی باشد (نگا: بقره / 177). «تَنسَوْنَ»: فراموش میکنید. «لا تَعْقِلوُنَ»: نمیفهمید (نگا: بقره / 73، عنکبوت / 43).]]
و از شکیبائی (و واداشتن نفس بر آنچه دوست ندارد، از جمله روزه) و نماز (که دل را پاکیزه و انسان را از گناهان و پلیدیها به دور میدارد) یاری جوئید، و نماز سخت دشوار و گران است مگر برای فروتنان (دوستدار طاعت و عبادت). [[«اسْتَعِینُوا»: یاری بجوئید. مدد بطلبید. «إنَّهَا»: این که آن. مرجع ضمیر (هَا) واژه (الْصَّلاةِ) است. «کَبِیرَةٌ»: سخت. سنگین.]]
آن کسانی که به یقین میدانند خدای خویش را (پس از دوباره زنده شدن) ملاقات خواهند کرد، و این که ایشان به سوی او باز خواهند گشت (تا حساب و کتاب پس بدهند و پاداش و پادافره خود را دریافت دارند). [[«یَظُنُّونَ»: گمان میبرند. در اینجا به معنی یقین دارند (نگا: بقره / 249، حاقّه / 20). «مُلاقُوا»: ملاقاتکنندگان.]]
ای بنیاسرائیل! به یاد آورید نعمت مرا که بر شما ارزانی داشتم، و این که من شما را (از نظر نعمتهای گوناگون) بر جهانیان برتری دادم. [[«فَضَّلْتُکُمْ»: فضیلت و نعمت افزونتان بخشیدم. در اینجا تفضیل پدران به حساب پسران گرفته شده است؛ زیرا که افتخار آباء مایه افتخار ابناء است. امّا افتخار آباء یهودیان در تمسّک به فضائل و ترک رذائل و استقامت بر راستای خداشناسی بوده است. اگر ابناء یهودیان نیز چنین باشند، استحقاق تفضیل را دارند. ولی در صورت انحراف از راه خدا و ترک روش انبیاء، هر کس دیگری میتواند بالاتر و برتر از ایشان باشد. «الْعَالَمِینَ»: جهانیان. مراد اهل زمان معاصر پدرانشان است. چه آنان اهل کتاب بوده و پیغمبران زیادی از میانشان برانگیخته شده بودند، و همسایگانشان بتپرست بوده و در کفر و ضلالت بسر میبردند.]]
و بترسید از روزی که (در آن به حساب همگان رسیدگی میشود و) از دست کسی برای کس دیگری، چیزی ساخته نیست، و از او میانجیگری پذیرفته نمیگردد، و از کسی بلاگردان و جایگزین قبول نمیشود، و کسی به یاری کسی برنمیخیزد و همدیگر را نمیتوانند کمک کنند. [[«یَوْماً»: روزی. مفعولٌبه فعل (إِتَّقُوا) است. «لا تَجْزِی ... عَنْ»: بر عهده نمیگیرد و به جای او اداء نمیکند (نگا: بقره / 123). «شَفَاعَةٌ»: میانجیگری. «عَدْلٌ»: فدیه. بدل. تاوان. همتا. قیمت.]]
و (به یاد آورید) آن گاه را که شما را از دست فرعون و فرعونیان رها ساختیم، آنان که بدترین شکنجهها را به شما میرسانیدند. پسرانتان را سر میبریدند (از ترس این که نکند کسی از میان آنان برخیزد و سلطنت و قدرت را از دست فرعون خارج سازد) و زنانتان را زنده میگذاشتند (تا به خدمت آنان کمر بندند)، و در این (شکنجه و تهدید به نابودی) آزمایش بزرگی از جانب خدا، برایتان بود. [[«نَجَّیْنَا»: رهانیدیم. «یَسُومُونَکُمْ»: بر سرتان میآورند. به شما میرسانند. برایتان میخواهند. «یَسْتَحْیُونَ»: زنده باقی میگذارند. «بَلآءٌ»: آزمایش. آزمون (نگا: اعراف / 168، أنبیاء / 35).]]
و (به یاد آورید) آن گاه را که به خاطر شما و برای شما دریا را از هم شکافتیم (و میان آب آن، فاصله انداختیم تا از آنجا عبور کنید) و شما را رهانیدیم و خاندان فرعون را (در جلو دیدگانتان) غرق کردیم و شما مینگریستید (و میدیدید که بعد از بیرون رفتنتان، دریا چگونه بر آنان بهم میآید). [[«فَرَقْنَا»: فاصله انداختیم. از هم شکافتیم. «بِکُمْ»: برای شما و به خاطر شما. حرف باء در آن به منزله لام تعلیل است.]]
و (به یاد آورید) آن گاه را که با موسی چهل شب (و روز) وعده گذاشتیم (که به مناجات پردازد. هنگامی که به میعادگاه رفت و راز و نیاز به پایان رسید، و برگشت، دید که منحرف گشتهاید و) پس از او گوسالهپرستی پیش گرفتهاید، (گوسالهای که سامری آن را ساخته بود و معبودتان کرده بود) و بر خود ستمگر شدهاید (چون برای خدا شریک و انباز ساختهاید). [[«وَاعَدْنَا»: وعده دادیم. «اِتَّخَذْتُمْ»: گرفتید. این فعل گاهی به دو مفعول نیاز دارد و گاهی به یکی اکتفاء میکند. در اینجا مفعول دوم محذوف است که (إِلهاً) یا (مَعْبُوداً) است. تقدیر چنین است: إِتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ إِلهاً. «الْعِجْلَ»: گوساله.]]
سپس از شما در گذشتیم و بعد از آن (توبه کردید و شما را آمرزیدیم) شاید سپاسگزاری کنید (و در برابر عفو و فضل خدا، تنها به عبادت او بپردازید). [[«عَفَوْنا»: عفو کردیم. گذشت نمودیم.]]
و (به یاد آورید) آن گاه را که به موسی کتاب (تورات) عطاء کردیم که جدائیانداز (حق و باطل، و حلال و حرام) است، تا این که راه یابید (به نور آن، و با اندیشهی ژرف، هدایت را از ضلالت باز شناسید). [[«آتَیْنَا»: دادیم. «الْکِتَابَ»: مراد تورات است. «الْفُرْقَانَ»: جداکننده حق از باطل، و حلال از حرام. مصدر ثلاثی مجرّد است و در معنی اسم فاعل، یعنی: فارق به کار رفته است. فرقان صفت (الْکِتَابَ) است. یعنی عطف صفت بر موصوف شده است. شاید هم مراد از فرقان معجزاتی است که جداسازنده ادّعای راستین از ادّعای دروغین است. یا این که مراد شرعی است که جداکننده حلال از حرام است. در این صورت، عطف (الْفُرْقَانَ) بر (الْکِتَابَ) از قبیل عطف خاصّ بر عام است.]]
و (به یاد آورید) آن گاه را که موسی به قوم خود گفت: ای قوم من! شما با پرستیدن گوساله، بر خود ستم کردهاید، پس به سوی آفریدگار خویش برگردید و توبه کنید. بدین گونه که نفس (سرکش) خود را بکشید (و جان تازه و پاکی را به کالبد خویش بدمید) و این در پیشگاه آفریدگارتان برای شما بهتر است. (و چون چنین کردید، لطف خدا شما را در برگرفت) و توبهی شما را پذیرفت. چه او بسیار توبهپذیر و مهربان است. [[«بَارِئ»: آفریننده. هستیبخش. «أُقْتُلُوا أَنفُسَکُمْ»: نفسهای خود را با زدودن شهوات مهار کنید و آنها را پاکیزه دارید. بیگناهان شما، گناهکاران شما را بکشند.]]
و (به یاد آورید) آن گاه را که گفتید: ای موسی! هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد، مگر آن که خدا را آشکارا ببینیم. پس صاعقهی آسمانی شما را فرا گرفت، در حالی که میدیدید (که به سبب سرکشی و درخواست ناروا، به چه مصیبت بزرگی دچار آمدهاید). [[«جَهْرَةً»: آشکارا. عیان. جَهْرَةً صفت مصدر محذوفی است و تقدیر آن چنین است: حَتّى نَرَى اللهَ رُؤْیَةً جَهْرَةً.]]
سپس بعد از مرگِ (نفس سرکش)، شما را برانگیختیم و (بیداری بخشیدیم) تا این که سپاسگزاری کنید. [[«بَعَثْنَاکُمْ»: شما را بیدار و هوشیار کردیم. شما را زنده کردیم. «مَوْتِ»: غفلت و جهالت. مرگ.]]
و (از جملهی نیکیهائی که در حق شما روا داشتیم، این که) ابر را چون سایهبانی، بالای سرتان نگاه داشتیم و برای شما ترنجبین و بلدرچین فرستادیم (و گفتیم:) از چیزهای پاکی بخورید که روزی شما کردهایم. (ولی ایشان کفران نعمت کردند و ناسپاسی ورزیدند) و بر ما ستم نکردند، بلکه بر خود ستم نمودند. [[«ظَلَّلْنَا»: سایهبان کردیم. «الْغَمَامَ»: ابر. «الْمَنَّ»: ترنجبین. گزنگبین. «الْسَّلْوَی»: پرنده بلدرچین. سُمانی.]]
و (به یاد آورید) آن گاه را که گفتیم: به این شهر (بزرگی که پیغمبرتان موسی برایتان نام برده است) وارد شوید و هرگونه که میخواهید و هر چه که لازم دارید فراوان و آسوده بخورید و از دروازه (ی آن شهر) با خشوع و خضوع وارد شوید و بگوئید: خدایا! از گناهان ما درگذر، تا گناهان شما را بیامرزیم. ما به نیکوکاران (از عفو و مغفرت) فزونتر میبخشیم. [[«الْقَرْیَةَ»: شهر. برخی آن را بیتالمقدّس، و برخی اریحا میدانند. ولی قرآن نام شهر را مشخص نفرموده است. «حَیْثُ»: هرگونه. هرجا. «رَغَداً»: فراوان. گوارا و پاکیزه. حال مصدر محذوفی است که تقدیر آن چنین است: أَکْلاً رَغَداً. «سُجَّداً»: فروتنانه. جمع ساجِد، حال ضمیر (و) در (أُدْخُلُوا) است. «حِطَّةٌ»: زدودن. برطرفکردن. مرفوع است چون خبر مبتدای محذوف است. تقدیر چنین است: مَسْألَتُناحِطَّةٌ. یعنی: درخواست ما اسقاط خطایا و زدودن گناهان است.]]
سپس ستمگران (از فرمان خدایشان سرپیچی کردند) و گفتاری را که به آنان گفته بودیم دیگر کردند و دیگرگون گفتند. پس در برابر سرپیچی و تمرّدشان، از آسمان بر آنان عذابی نازل کردیم. [[«غَیْرَ»: منصوب به نزع خافض است. یا این که مفعول دوم فعل (بَدَّلَ) است. «رِجْزاً»: عذاب. عقوبت. «بِمَا»: بدان سبب که.]]
و (به یاد آورید) هنگامی را که موسی برای قوم خود طلب آب کرد (وقتی که در بیابان، تشنگی بر همگان چیره شده بود). پس گفتیم: عصای خویش را بر سنگ بزن. آن گاه دوازده چشمه از سنگ جوشیدن گرفت. هر تیرهای از مردم، آبشخور خود را دانست (و بدیشان گفتم:) از روزی خدا بخورید و بنوشید و تباهکارانه در زمین به لاف و گزاف و تجاوز و تعدّی نپردازید. [[«إِسْتَسْقَی»: آب خواست. «عَیْناً»: چشمه. «أُنَاسٍ»: مردم. «مَشْرَبَ»: آبشخور. «لا تَعْثَوْا»: تباهی نکنید. در فساد زیادهروی نکنید. «مُفْسِدِینَ»: فسادپیشگان. تباهکاران. حال مؤکّده ضمیر (و) در (لا تَعْثَوْا) است. «لا تَعْثَوْا فِی الأَرْضِ مُفْسِدِینَ»: منظور نهی از غوطهور شدن در فساد است، والاّ هر فسادی ناپسند است. همان گونه که هر ربائی حرام و زشت است، ولی به همین شیوه خداوند فرموده است: لا تَأْکُلُوا الرِّبَآ أَضْعَافاً مُّضَاعَفَةً.]]
و (به یاد آورید) آن گاه را که گفتید: ای موسی! ما بر یک خوراک (ترنجبین و بلدرچین) شکیبائی نداریم. از خدای خود بخواه که برای ما آنچه را زمین از سبزی و خیار و گندم و سیر و عدس و پیاز میرویاند، بیرون آورد. موسی گفت: آیا برآنید که چیز پستتر را جانشین چیز بهتر سازید؟ پس (از سرزمین سیناء) به شهری (از شهرها) فرود آیید که در آنجا آنچه را خواستهاید خواهید یافت، و (به سبب این غرور و سرمستی و سرکشی) گرفتار خواری و تنگدستی شدند و در خور خشم خدا گردیدند. این هم بدان علّت بود که به آیات خدا بیباور شدند و پیغمبران را بدون سبب و تنها به انگیزهی مخالفت با حق میکشتند. این (تکفیر آیات و کشتن پیامبران، بر اثر تکرار گناهان و غرق شدن در معاصی بود که بدیشان جرأت داده بود که) سرکشی کنند و به تجاوز و تعدّی دست یازند. [[«أُدْعُ»: فراخوان. «بَقْلِ»: سبزیجات. از قبیل: نعناع و کرفس و تره. «قِثَّآء»: خیار. خیار چنبر. «فُوم»: سیر. «بَصَل»: پیاز. «أَدْنَی»: ناچیز. «خَیْرٌ»: خوب. «مِصْراً»: شهری. «الْمَسْکَنَةُ»: خواری و بیچارگی. «بَآءُوا»: برگشتند. «بَآءُوا بِغَضَبٍ مِّنَ اللهِ»: خشم خدا را با خود آوردند. مورد خشم خدا قرار گرفتند. «عَصَوْا»: سرپیچی کردند.]]
کسانی که ایمان داشتند (پیش از این به پیغمبران، و آنان که به محمّد باور دارند) و یهودیان، و مسیحیان، و ستارهپرستان و فرشتهپرستان، هر که به خدا و روز قیامت ایمان داشته و کردار نیک انجام داده باشد، چنین افرادی پاداششان در پیشگاه خدا محفوظ بوده و ترسی بر آنان نیست و غم و اندوهی بدیشان دست نخواهد داد. [[«الَّذِینَ هَادُوا»: کسانی که یهودی شدهاند. مراد یهودیان و پیروان موسی است. «النَّصَارَی»: مسیحیان. «الصَّابِئِینَ»: ستارهپرستان. خورشیدپرستان. آنان که از هر دین و آئینی قسمتی را برگرفتهاند. این آیه بیانگر رستگاری همه این گروهها نیست. بلکه میرساند که ایمان در انحصار نژاد و گروه خاصّی نمیباشد. هر که دین اسلام را بپذیرد و اوامر و نواهی آن را مراعات دارد، اهل نجات است (نگا: نساء / 150 و 151، أنفال / 38، بیّنه / 6). پس از بعثت رسول اکرم (ص) انسانها را میتوان به چهار گروه تقسیم کرد. سه گروه اهل نجات و رستگاری هستند، و آنان عبارتند از: 1 - کسانی که در گوشه و کنار جهان زندگی میکنند و اصلاً بدانان ندای دعوت اسلام نمیرسد. 2 - کسانی که بدانان ندای دعوت اسلام میرسد ولی به صورت ناقص و غیرقانع کننده، و خودشان هم اهل تحقیق و پژوهش نیستند. 3 - کسانی که ندای دعوت اسلام بدیشان میرسد و آن را میپذیرند و در پندار و گفتار و کردار برابر قوانین اسلام زندگی را سپری میکنند. گروه چهارم که نجات پیدا نمیکنند و به دوزخ درمیافتند کسانیند که ندای دعوت اسلام را میشنوند و قانع هم میگردند ولی حاضر به پذیرش اسلام نمیشوند ...]]
و (به یاد آورید) آن زمان را که از شما پیمان گرفتیم (که بدانچه در تورات است، عمل کنید) و کوه طور را بالای سرتان نگاه داشتیم (و به شما گفتیم:) محکم برگیرید آنچه را به شما دادهایم (که تورات است) و در عمل بدان جدّی باشید و آنچه را در آن است بررسی کنید و در مدّنظر گیرید تا پرهیزگار شوید (و خویشتن را با مواظبت احکام و دستورات آن، از عذاب به دور دارید). [[«رَفَعْنَا»: بلند کردیم. «الطُّورَ»: اسم کوهی است که موسی بالای آن با خدا مناجات کرد. «خُذُوا مَا ....»: در اینجا حذف قول شده است، و تقدیر چنین است: قُلْنَا لَهُمْ خُذُوا مَا ...، این شیوه در کلام عرب فراوان است (نگا: زمر / 3، فرقان / 41).]]
سپس شما، بعد از همهی اینها، (از طاعت و عبادت) روگردان شدید، و اگر لطف خدا و رحمت او شامل شما نمیشد (و به شما مهلت نمیداد و عذاب را به تأخیر نمیانداخت) جزو زیانباران میبودید. [[«تَوَلَّیْتُمْ»: روی گرداندید. پشت کردید.]]
شما بیگمان دانستهاید (خبر و سرگذشت) آنان را که از شما در روز شنبه (از حدود الهی) تجاوز کردند. پس بدیشان گفتیم: به بوزینگان رانده شده تبدیل شوید. [[«إعْتَدَوْا»: تجاوز کردند. «السَّبْتِ»: شنبه. «قِرَدَةً»: جمع قِرْد، میمونها. بوزینهها. «خَاسِئِینَ»: راندهشدگان و مطرودان بسان سگان. خدا متجاوزین را از رحمت خود به دور داشت و آنان را خوار و پست نمود، به گونهای که مردم از همنشینی ایشان گریزان شدند و آنان را همچون بوزینگان از اجتماع انسانی خود طرد کردند.]]
پس آن (عقوبت) را عبرتی برای معاصران واقعه و آیندگان کردیم، و پندی برای پرهیزگاران نمودیم. [[«جَعَلْنَاهَا»: آن را گرداندیم، مرجع ضمیر (هَا) حال، کَیْنُونَة، صَیْرُورَة، مَسْخَة، و یا قِرَدَة است. «نَکَالاً»: عبرت. پند و اندرز. «مَا بَیْنَ یَدَیْهَا»: مراد معاصران ایشان است. «مَا خَلْفَهَا»: مراد آیندگان است.]]
و (به یاد آورید) آن هنگامی را که موسی به قوم خود (که در میانشان قتلی رخ داده بود و قاتل شناخته نمیشد) گفت: خدا به شما دستور میدهد که گاوی را سر ببرید (تا کلید شناخت قتل شود. ولی ایشان این کار را عجیب پنداشتند و) گفتند: آیا ما را مسخره میکنی؟ گفت: به خدا پناه میبرم از این که جزو نادانان باشم (و مردم را ریشخند نمایم و به مسخره گیرم). [[«بَقَرَةً»: گاو. بقرة، واحد بَقَر است که اسم جنس است (نگا: بقره / 70). «هُزُواً»: سخریّه. بازیچه. مصدر و به معنی اسم مفعول، یعنی مَهْزُوءً است. مانند خَلْق به معنی مَخْلُوق (نگا: لقمان / 11) و صَیْد به معنی مَصید (نگا: مائده / 94 و 95).]]
گفتند: از خدای خود بخواه که برایمان روشن کند چه گاوی (مورد نظر) است؟ گفت: (پروردگار جهانیان به من خبر داده و) میگوید: آن، گاوی است نه پیر و نه جوان، بلکه میانهسالی است میان این دو. پس آنچه به شما فرمان داده شده است انجام دهید. [[«فَارِضٌ»: پیر. کهنسال. سالخورده. «بِکْرٌ»: خُردسال. نورسیده. «عَوَانٌ»: میانهسال. وسط. «بَیْنَ ذلِکَ»: میان آن چیزی که ذکر شد.]]
گفتند: از خدای خود بخواه که برایمان بیان دارد، رنگ آن چگونه است؟ گفت: (پروردگار جهانیان به من خبر داده و) میگوید: آن گاو، گاو زرد پررنگی است که نگاه کنندگان (بدو) را شادمانی میبخشد. [[«صَفْرَآءُ»: زردرنگ. «فَاقِعٌ». خوشرنگ. «لَوْنُ»: رنگ. مرفوع است چون فاعل (فَاقِعٌ) است. «تَسُرُّ»: شاد میکند. مسرور میسازد.]]
گفتند: خدایت را برایمان فراخوان تا بر ما روشن کند چگونه گاوی است. به راستی این گاو بر ما مشتبه است (و ناشناخته مانده است) و ما اگر خدا خواسته باشد راه خواهیم برد (به سوی گاوی که باید سر ببریم و آن را خواهیم شناخت). [[«تَشَابَهَ»: مشتبه شده است. همگون شده و بهم آمیخته است.]]
گفت: خدا میفرماید که آن، گاوی است که هنوز به کار گرفته نشده است و رام نگشته است تا بتواند زمین را شیار کند و زراعت را آبیاری نماید. از هر عیبی پاک و رنگش یکدست و بدون لکه است. گفتند: اینک حق مطلب را اداء کردی. پس گاو را سر بریدند، گرچه نزدیک بود که چنین نکنند. [[«ذَلُولٌ»: رام. کار کشته. «تُثِیرُ»: زیر و رو میکند. «الْحَرْثَ»: کشت و زرع. «مُسَلَّمَةٌ»: سالم. بیعیب. «شِیَةَ»: رنگ مخالف. از ماده (وشی). «مَا کَادُوا یَفْعَلُونَ»: نزدیک بود که چنین کاری نکنند.]]
و (به یاد بیاورید) آن گاه را که کسی را کشتید و دربارهی آن به نزاع برخاستید و یکدیگر را بدان متّهم کردید، و خدا حقیقت امر را میدانست و آنچه را که پنهان میکردید، آشکار و نمایان مینمود. [[«إدَّارَءْتُمْ»: کشمکش کردید. اختلاف ورزیدید. گناه را از خود دور و به گردن دیگری انداختید. فعل ماضی باب تفاعل است و اصل آن (تَدَارَءْتُمْ) از ماده (دَرْء) به معنی دفْع است.. «مُخْرِجٌ»: بیرون آورنده. آشکارکننده.]]
پس گفتیم: پارهای از آن (قربانی) را به آن (کشته) بزنید. (و این کار را کردید و خدا کشته را زنده کرد). خداوند مردگان را (در روز قیامت) چنین زنده میکند و دلائل (قدرت) خود را به شما مینمایاند تا این که دریابید (حقیقت و اسرار شریعت را). [[«بَعْضِ»: بخش. برخ. تکّه. «کَذلِکَ»: آن چنان. بدین منوال. «المَوْتَی»: مردگان. «آیَاتِهِ»: نشانهها و دلائل خود.]]
پس از آن، دلهای شما سخت شد، همچون سنگ یا سختتر از سنگ. و پارهای از سنگها است که از آن نهرها میجوشد، و پارهای از آنها است که میشکافد و آب از آن بیرون میآید، و پارهای از آنها است که از ترس خدا فرو میریزد. و خدا از آنچه میکنید بیخبر نیست. [[«قَسَتْ»: سخت شد. «الْحِجَارَةِ»: سنگ. «أَشَدُ قَسْوَةً»: سفتتر و سختتر. واژه (أَشَدُّ) مرفوع است چون عطف بر (کَالْحِجَارَةِ) است که در محلّ رفع است؛ زیرا خبر (هِیَ) است. (قَسْوَةً) منصوب است چون تمییز است. «لَمَا» در هر سه مورد آیه، از لام تأکید و مای موصول فراهم آمده است و (مَا) مرفوع است چون خبر (إِنَّ) است. «یَشَّقَّقُ»: از هم شکافته میشود. از باب تفعّل است.]]
آیا امیدوارید که (یهودیان به آئین اسلام و) به شما ایمان بیاورند با این که گروهی از آنان (که احبار ایشان بودند) سخنان خدا را (در تورات) میشنیدند و پس از فهمیدن کامل آن، دست به تحریفش میزدند؟ و حال آن که علم و اطّلاع داشتند (که درست نیست به کتابهای آسمانی دست برد). [[«تَطْمَعُونَ»: امیدوارید. «فَرِیقٌ»: گروه. دسته. «عَقَلُوهُ»: آن را فهمیدند و بدان آشنا شدند. «وَ هُمْ یَعْلَمُونَ»: جمله حالیّه است برای ضمیر (وَ) در فعل (یُحَرِّفُونَ). «یُحَرِّفُونَ»: تبدیل میکردند. تغییر میدادند.]]
و چون با کسانی که ایمان آوردهاند روبرو میشوند، میگویند: ایمان آوردهایم (به این که شما بر حق میباشید و محمّد پیغمبری است که در تورات وصف او آمده است.) و هنگامی که با یکدیگر خلوت میکنند (دستهای بدیشان اعتراض مینمایند) و میگویند: آیا مطالبی را که خداوند (دربارهی صفات محمّد) برای شما بیان کرده برای مسلمانان بازگو میکنید و از آن سخن میرانید، تا (روز رستاخیز) در پیشگاه خدا بر شما حجّت گیرند و علیه شما بدان استدلال کنند؟ مگر نمیفهمید و عقل ندارید؟ [[«لَقُوا»: برخورد کردند. رسیدند. «خَلا»: رفت. به خلوت نشست. «مَا فَتَحَ اللهُ عَلَیْکُمْ»: آنچه خداوند در کتاب آسمانی تورات به شما آموخته است. «لِیُحَآجُّوکُم بِهِ»: تا با شما بستیزند و آن را بر شما حجّت گیرند.]]
آیا نمیدانند که آنچه را پنهان میکنند و آنچه را آشکار میسازند، خدا همه را میداند؟ [[«یُسِرُّونَ»: پنهان و نهان میکنند. «یُعْلِنُونَ»: علنی و آشکار میکنند.]]
و پارهای از آنان افراد بیسوادی هستند که (از) کتاب (خدا تورات) جز (یک مشت خرافات و دروغهائی که احبارشان به هم بافتهاند و با) آرزوهای (آنان سازگار است) نمیدانند، و تنها به پندارهایشان دل بستهاند. [[«أُمِّیُّونَ»: کسانی که نمیتوانند بخوانند و بنویسند. بیسوادان. «الکِتَابَ»: مراد تورات است. «أمَانِیَّ»: جمع أُمْنِیَّة از ماده (مُنی) آرزوهای ناروا و نادرست. دروغهای به هم بافته (نگا: بقره / 111، نساء / 123، حدید / 14). «إِنْ»: حرف نفی است.]]
وای بر کسانی (از احبار) که کتاب را با دست خود مینویسند و آن گاه میگویند (به بیسوادان): این (توراتی است که) از جانب خدا آمده است تا به بهای کمی آن (تحریف شدهها) را بفروشند! وای بر آنان چه چیزهائی را با دست خود مینویسند! و وای بر آنان چه چیزهائی را به چنگ میآورند! (این گونه نوشتهها و کارها، ایشان را به سوی هلاک و عذاب میکشاند). [[«وَیْلٌ»: وای بر! مرگ بر! «ثَمَناً»: پول. بها.]]
میگویند: (هر چند هم گناهکار باشیم) آتش جز چند روز معدودی گریبانگیرمان نمیگردد! بگو: آیا از جانب خدا پیمان گرفتهاید و (چون) خدا هرگز خلاف وعدهاش عمل نمینماید (اطمینان یافتهاید)؟ یا این که چیزی به خدا نسبت میدهید که از آن بیخبرید (و دروغی بیش نیست)؟ [[«لَن تَمَسَّنَا»: هرگز به ما نمیرسد. «أَیَّاماً مَّعْدُودَةً»: چند روز قابل شمار. مدّت کمی.]]
آری! هر کس مرتکب گناه شود، و گناه (احساس و وجدان و سراسر وجود) او را احاطه کند، این چنین افرادی یاران آتش بوده و جاودانه در آن خواهند ماند. [[«بَلَی»: آری. حرف جواب است و برای ابطال نفی متقدّم، و افاده اثبات مفهوم بعد از خود میآید. «سَیِّئَةً»: زشت و قبیح. گناه. «خَطِیئَةُ»: بزه. گناهی که از روی قصد و عمد انجام پذیرد. «أَصْحَابُ الْنَّارِ»: دوزخیان.]]
و کسانی که ایمان آوردهاند و کردار پسندیده و افعال شایسته انجام داده اینان اهل بهشت بوده و جاودانه در آن خواهند ماند. [[«الصَّالِحَاتِ»: گفتار و کردار پسندیده و شایسته. «أَصْحَابُ الْجَنَّةِ»: بهشتیان.]]
و (به یاد آورید) آن زمان را که از بنیاسرائیل پیمان گرفتیم که جز خدا را نپرستید و نسبت به پدر و مادر و نزدیکان و یتیمان و بینوایان نیکی کنید، و به مردم نیک بگوئید، و نماز را برپا دارید، و زکات را بپردازید. سپس شما جز عدّهی کمی روی برتافتید و سرپیچی کردید (و از وفای به پیمانی که با خدا بسته بودید) رویگردان شدید. [[«مِیثَاقَ»: پیمان استوار. عهد مؤکّد. «إِحْسَاناً»: نیکوئی کردن. «ذِیالْقُرْبَی»: خویشاوندان. «الْیَتَامَی»: یتیمان. «حُسْناً»: سخن زیبا و پسندیده. «تَوَلَّیْتُمْ» پشت کردید و روی گرداندید. «مُعرِضُونَ»: اعراضکنندگان. سر باز زنندگان. «وَ أَنتُم مُّعرِضُونَ»: جمله حالیّه است و برای تأکید پشتکردن و روی گرداندن آمده است.]]
و (به یاد آورید) هنگامی را که از شما پیمان گرفتیم که خون یکدیگر را نریزید و همدیگر را از سرزمین و خانه و کاشانهی خویش بیرون نکنید. (بر این پیمان، شما) اقرار کردید (و هم اینک باور دارید که در کتابتان موجود است) و شما (بر صحّت آن) گواهی میدهید. [[«لا تَسْفِکُونَ»: نمیریزید. «دِمَآءَ»: جمع دَم، خونها. «دِیَار»: جمع دار، خانهها. سرزمینها.]]
پس از آن، این شما هستید که یکدیگر را میکشید و گروهی از خودتان را از خانهها و سرزمینتان بیرون میرانید، (و دیگران را بر ضدّ آنان برمیشورانید و یاری میدهید و ایشان را علیه آنان) از راه گناه و دشمنانگی، همپشتی و پشتیبانی میکنید. ولی اگر (بعضی از آنان به صورت) اسیران نزد شما (و همپیمانانتان) بیایند (برای نجاتشان میکوشید و) فدیه میدهید (و ایشان را آزاد میسازید. اگر از شما پرسیده شود، چه چیز شما را وامیدارد که فدیهی آنان را بپردازید و آزادشان سازید؟ میگوئید که کتابهای آسمانیمان به ما دستور میدهد که فدیهی اسیران بنیاسرائیل را بپردازیم و ایشان را آزاد سازیم. مگر کتابهای آسمانی به شما دستور نمیدهند که خون آنان را نریزید و ایشان را از خانه و کاشانه آواره نسازید؟) و حال آن که بیرون راندن ایشان (و کشتن آنان) بر شما حرام است. آیا به بخشی از (دستورات) کتاب (آسمانی) ایمان میآورید و به بخش دیگر (دستورات آن) کفر میورزید؟ برای کسی که از شما چنین کند، جز خواری و رسوائی در این جهان نیست، و در روز رستاخیز (چنین کسانی) به سختترین شکنجهها برگشت داده میشوند، و خداوند از آنچه میکنید بیخبر نیست. [[«تَظَاهَرُونَ عَلَیْهِمْ»: علیه آنان یکدیگر را پشتیبانی و کمک میکنید. «الْعُدْوَانِ»: ظلم و تعدّی. زیادهروی در ستم. عطف (عُدْوَان) بر (إِثْم) عطف خاصّ بر عام است. «أُسَارَی»: جمع اسیر، زندانیان. حال است برای ضمیر (و) در فعل (یَأْتُوکُمْ). «تُفَادُوهُمْ»: فدیه آزادی آنان را میپردازید. بازخریدشان میکنید. «إِخْرَاجُ»: بدل (هُوَ) و یا مبتدای مؤخّر برای خبر مقدّم (مُحَرَّمٌ) و یا نائب فاعل اسم مفعول (مُحَرَّم) است. «خِزْیٌ»: خواری. رسوائی. «یُرَدُّونَ»: برگشت داده میشوند. برگردانیده میشوند.]]
اینان همان کسانیند که آخرت را به زندگی دنیا فروختهاند. لذا شکنجهی آنان تخفیف داده نمیشود و ایشان یاری نخواهند شد (و یاوران و کمککنندگانی نخواهند یافت تا برای نجاتشان بکوشند). [[«إِشْتَرَوْا»: خریدند. فروختند.]]
(ای گروه یهودیان! به یاد بیاورید آن گاه را که) ما به موسی کتاب (تورات) دادیم و در پی وی پیغمبرانی فرستادیم، و (از جملهی آنان) به عیسی پسر مریم معجزهها و دلائل روشن بخشیدیم و او را به وسیلهی روحالقدس (که جبرئیل است) تأیید نمودیم و نیرویش دادیم. آیا (جز این است که) هر زمان پیغمبری (از اینان) برخلاف میل و آرزوی نفس شما چیزی را آورد، گردن افراختید (و خود را بزرگتر از آن دانستید که از او پیروی کنید، و به این هم بسنده نکردید) بلکه عدّهای را تکذیب نمودید و دروغگو خواندید، و جمعی را کشتید. [[«قَفَّیْنَا»: پیاپی آوردیم. به دنبال یکدیگر و پشت سر همدیگر آوردیم. از ماده (قفو) است (نگا: مؤمنون / 44). «الْبَیِّنَاتِ»: معجزات روشن (نگا: آلعمران / 49). «أَیَّدْنَاهُ»: او را تقویت و تأیید کردیم. از ماده (أیْد) به معنی قوّت و قدرت. «لا تَهْوِی»: نمیخواست. دوست نمیداشت. «إسْتَکْبَرْتُمْ»: بزرگی فروختید. خویشتن را بزرگتر از آن دیدید که حق را بپذیرید و در برابر آن کرنش کنید. «فَرِیقاً»: دستهای. گروهی. مفعول مقدّم برای افعال (کَذَّبْتُمْ) و (تَقْتُلُونَ) است.]]
و (موضع آنان در برابر پیغمبر خاتم محمّد امین نیز چنین است و از روی ریشخند) گفتند: دلهای ما سرپوشیده و در غلاف است (و گفتهی نو دعوت تو بدان راه ندارد! چنین نیست) بلکه خداوند آنان را به خاطر کفرشان نفرین نموده (و از رحمت خویش به دور داشته است) و کمتر ایمان میآورند. [[«غُلْفٌ»: جمع أَغْلَف، بسته و پوشیده. در پرده (نگا: فصّلت / 5). «لَعَنَهُمْ»: ایشان را نفرین کرد. بر آنان خشم گرفت و از رحمت خویش به دورشان داشت. «قَلِیلاً مَّا یُؤْمِنُونَ»: اندکی ایمان میآورند (نگا: بقره / 83). ایمان ناچیز و ضعیفی دارند. قَلِیلاً منصوب است چون صفت مصدر محذوفی است: یُؤْمِنُونَ إیمَاناً قَلِیلاً. و یا حال است برای ضمیر (و) در فعل (یُؤْمِنُونَ). حرف (مَا) زائد است و برای تأکید معنی قِلّت آمده است.]]
و هنگامی که از طرف خداوند کتابی (به نام قرآن توسّط پیغمبر اسلام) به آنان رسید که تصدیقکنندهی چیزهائی (همچون توحید و اصول دین و مقاصد آن) بود که با خود (از تورات) داشتند، و (از روی تورات) آن را شناختند و (به صدق محتوایش) پی بردند، ولی (به سبب حسادت و عناد) بدان کفر ورزیدند (زیرا، پیغمبری آن را آورده بود که از بنیاسرائیل نبود. گرچه) قبلاً (هنگامی که با مشرکان به جنگ و یا نزاع لفظی برمیخاستند، میگفتند که خدا ایشان را با فرستادن آخرین پیامبری که کتابشان بدان نوید داده است، یاری خواهد داد و) امید فتح و پیروزی بر کافران را داشتند. پس لعنت خداوند بر کافران (چون ایشان) باد. [[«کِتَابٌ»: مراد قرآن است. «یَسْتَفْتِحُونَ»: طلب فتح و پیروزی میکردند. «فَلَمَّا جَآءَهُم مَّا ...»: مراد از (مَا) و ضمیر (هِ) در (کَفَرُوا بِهِ) محمّد است. برخی مرجع آن دو را (کتاب) یعنی قرآن دانستهاند. «عَرَفُوا»: شناختند. آگاهی یافتند.]]
خویشتن را به بدترین چیزها فروختند (چه از هوای نفس پیروی و به دنبال تعصّبات قبیلهای روان شدند) و به ناروا نسبت به آنچه فرستاده بودیم کفر ورزیدند و کفرشان تنها به خاطر دشمنانگی (با دیگران و انتقام از مؤمنان) و ناخوشنودی از این که خداوند (وحی خویشتن را) از روی فضل و مرحمت پروردگاریش بر هر که بخواهد از بندگانش نازل میکند بود. لذا خشم خدا یکی پس از دیگری آنان را فرا گرفت (و مستوجب دو خشم شدند: یکی بر اثر کفری که نسبت به محمّد پیغمبر اسلام روا داشتند، و دیگری خشمی که بر اثر کفر و آزاری که دربارهی موسی روا میداشتند). برای کفّار (همانند ایشان) عذاب خوارکننده و دردناکی است. [[«بِئْسَمَا»: چه زشت است. «إِشْتَرَوْا»: فروختند. «أَن یَکْفُرُوا»: تأویل به مصدر میشود و تقدیر آن (کُفْرُهُمْ) است و مخصوص به ذمّ و محلاًّ مرفوع و مبتدا است، و عبارت پیشین خبر آن، و یا این که خبر مبتدای محذوف (هو) است، و تقدیر آن چنین است: (هُوَ أَن یَّکْفُرُوا). «بَغْیاً»: فساد. در اینجا مراد حسد است. چون حسد از فساد نفس سرچشمه میگیرد. مفعولٌله برای (أَن یَّکْفُرُوا) است. «أَن یُّنَزِّلَ اللهُ»: مفعولٌله و محلاًّ منصوب است. تقدیر آن چنین است: لِأن یُّنَزِّلَ اللهُ. یعنی: لإِنزَالِ اللهِ. «بَآءُوا»: برگشتند. «بَآءُوا بِغَضَبٍ عَلی غَضَبٍ»: برگشتند و خشم پیاپی خدا را با خود آوردند. «مُهِینٌ»: خوارکننده.]]
هنگامی که به آنان گفته شود: به آنچه خداوند فرو فرستاده است (که قرآن است) ایمان بیاورید، میگویند: ما به چیزی ایمان میآوریم که بر خود ما نازل شده باشد (نه بر اقوام دیگر)، و به غیر آن کفر میورزند و حال آن که حق بوده و تصدیقکنندهی چیزی است که با خود دارند. بگو: اگر مؤمنید (و راست میگوئید که به تورات ایمان دارید و از آن پیروی میکنید) پس چرا پیامبران خدا را پیش از این میکشتید؟ [[«وَرَآءَهُ»: غیر آن. بجز آن (نگا: نساء / 24، مؤمنون / 7). «وَ هُوَ الْحَقُّ»: جمله حالیّه است. «مُصَدِّقاً»: تصدیقکننده. حال (حق) است. «مِن قَبْلُ»: قبلاً. در گذشته. در روزگار پیشین.]]
به راستی موسی آن همه دلائل روشن و معجزات را برای شما آورد (ولی پس از آن که از دیدهی شما نهان گشت و به مناجات پروردگار رفت) بعد از او گوساله را برگزیدید (و به گوسالهپرستی نشستید) و با این کار (بر خود) ستم کردید (و به بتپرستی سابق خویش برگشتید). [[«الْبَیِّنَاتِ»: دلائل روشن. معجزات گویا (نگا: عنکبوت / 39، قصص / 36). «مِنم بَعْدِهِ»: بعد از رفتن موسی به کوه طور (نگا: بقره / 51، نساء / 153).]]
(به یاد آورید) آن گاه را که از شما پیمان گرفتیم و (موسی تورات را بیاورد و دیدید که تکالیف و وظائف دشواری دربر دارد و شما از انجام آنها سر باز زدید. ما برای نشان دادن صدق تورات و فوائد تعالیم آن) کوه طور را بالای سرتان (همچون سایهبانی) نگاه داشتیم (و شما چنین انگاشتید که کوه بر سرتان فرو میریزد. بدین هنگام به شما گفتیم:) آنچه را به شما دادهایم، محکم برگیرید و با قدرت هرچه بیشتر بدان عمل کنید. (در این هنگام اعلان آمادگی کردند و) گفتند: شنیدیم، ولی (به زبان عمل گفتند:) نافرمانی کردیم! (ایمان به دلهایشان ننشسته بود. زیرا) دلهایشان بر اثر کفر، با (محبّت) گوساله آبیاری شده بود. بگو: ایمانتان شما را به انجام بدترین چیز دستور میدهد اگر (گمان میکنید که) شما مؤمن هستید. [[«سَمِعْنَا وَ عَصَیْنَا»: شنیدیم و فرمان نبردیم! البتّه چنین سخنی را با زبان اداء نکردهاند، ولی چون به عهد خود وفا ننمودهاند انگار که چنین گفتهاند. خلاصه کردارشان خلاف گفتارشان بوده است و اعمالشان اقوالشان را تکذیب کرده است. «وَ أُشْرِبُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ»: دلهایشان از عشق گوساله لبریز گردیده بود. در اینجا حذف مضاف شده است و مضافٌالیه در جای مضاف به کار رفته است. تقدیر چنین است: حُبَّ الْعِجْلِ. «بِکُفْرِهِمْ»: به سبب کفرشان.]]
بگو اگر (چنانچه گمان میبرید) خداوند، جهان دیگر را از میان همهی مردم تنها به شما اختصاص داده است، پس (عملاً با جهاد در راه خدا) آرزوی مرگ کنید اگر راستگوئید. [[«الدَّارُ»: خانه. سرا. «الْدَّارُ الآخِرَةِ»: سرای دیگر. «خَالِصَةً»: مخصوص. خاصّ. حال است برای (الدّار) که اسم (کانَتْ) است و خبر آن (لَکُمْ). «مِن دُونِ»: بدون. واژهای است که برای اختصاص و قطع شرکت دیگران به کار میرود (نگا: بقره / 111).]]
ولی آنان به خاطر (اعمال بدی که انجام دادهاند و) آنچه پیش از خود فرستادهاند، هرگز آرزوی مرگ نمیکنند، و خداوند از حال ستمگران (چون ایشان) آگاه است (و بهشت از آن پرهیزگاران است؛ نه خاصّ افرادی همسانشان). [[«بِمَا»: به سبب چیزی که. «قَدَّمَتْ»: انجام داده است. پیشاپیش فرستاده است. «أَیْدِی»: دستها. جمع (یَد) که میتواند کنایه از خود شخص یا قدرت او نیز باشد.]]
و آنان را حریصترین مردم بر زندگی (این دنیا) خواهی یافت، حتّی طمعکارتر از مشرکان (که به زندگی دوباره و بهشت و دوزخ ایمان ندارند. لذا) هر یک از آنان دوست دارد هزار سال عمر کند، در حالی که اگر این عمر (طولانی) بدو داده شود، او را از عذاب به دور نمیدارد. و خداوند نسبت بدانچه انجام میدهند، بینا است (و ستمگران را به پاداش کارهای ناشایستشان میرساند). [[«لَتَجِدَنَّهُمْ»، هر آینه ایشان را خواهی یافت. «حَیَاةٍ»: زندگی. نکرهآمدن آن برای اطلاق است. یعنی هر زندگیای که باشد، خوب یا بد، محترمانه یا رذلانه.و ... «وَ مِنَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا»: عطف بر ماقبل است بر حسب معنی. در (أَحْرَصَ) حرف (مِنْ) مقدّر است. همچنین میتوان واژه (أَحْرَصَ) را پیش از (مِنَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا) محذوف دانست. در هر حال ذکر خاصّ بعد از عام است و بیانگر تأکید حرص یهودیان بر زندگی دنیا است، و سرزنش و تهدید ایشان را در بردارد. «یُعَمَّرُ»: عمر داده شود. زیست کند. «أَلْفَ»: هزار. «مُزَحْزِح»: دورکننده.]]
(بعضی از آنان میگویند که: چون جبرئیل، دشمن ایشان، قرآن را برای محمّد میآورد، آنان با او دشمنی میورزند و کتابش را قبول ندارند. ای پیغمبر! بدیشان) بگو: کسی که دشمن جبرئیل باشد (در حقیقت دشمن خدا است) زیرا که او به فرمان خدا قرآن را بر قلب تو نازل کرده است (نه این که خودسرانه دست به چنین امری زده باشد). قرآنی که کتابهای آسمانی پیشین را تصدیق میکند، و هدایت و بشارت برای مؤمنان است. [[«نَزَّلَهُ»: آن را نازل کرده است. مرجع (نَزَّلَ) جبرئیل، و مرجع (هُ) قرآن است. «قَلْبِ»: دل. تسمیه کلّ به اسم جزء است و مراد وجود انسان است. «بِإِذْنِ اللهِ»: با اجازه خدا. به فرمان خدا. «مُصَدِّقاً»: تصدیقکننده. حال ضمیر مفعولی (هُ) در (نَزَّلَهُ) است. «مَا بَیْنَ یَدَیْهِ»: آنچه پیش از آن کتابهای آسمانی بوده است. «هُدیً وَ بُشْرَی»: هدایت و بشارت. راهنما و مژدهرسان. (هُدیً و بُشْرَی) عطف بر (مُصَدِّقاً) میباشند.]]
کسی که دشمن خدا و فرشتگان و فرستادگان او و جبرئیل و میکائیل باشد (خداوند دشمن او است). چه خداوند دشمن کافران است. [[«مَنْ» در آیههای 97 و 98 شرطیّه است و جواب آن (فَهُوَ کَافِرٌ) محذوف است. یا این که جمله (فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلی قَلْبِکَ)، و (فَإِنَّ اللهَ عَدُوٌّ لِّلْکَافِرِینَ) جواب شرط بشمارند.]]
بیگمان ما آیههای روشنی (به وسیلهی جبرئیل بر قلب تو القاء کردیم و) برای تو فرستادیم (که جویندگان راه حق، در برابر آنها سرتعظیم فرود میآورند) و جز بیرون روندگان (از دائرهی قانون فطرت و دشمنان حق و حقیقت) کسی بدانها کفر نمیورزد. [[«آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ»: آیههای واضح و روشن. «الْفَاسِقُونَ»: بیرون روندگان از ربقه شریعت. کافران (نگا: آلعمران / 82 و 110، مائده / 47، توبه / 67، نور / 4 و 55، احقاف / 35، حشر / 19).]]
(ایشان همان گونه که در امر عقیده و ایمان متزلزل میباشند، در عهدهائی که میبندند نیز متزلزل هستند) مگر هر بار که عهدی (با خدا و پیغمبر و مسلمانان) بستند، جمعی از آنان آن را نشکستند و دور نیفکندند؟ (و با آن مخالفت نورزیدند؟). این بدان سبب است که بیشتر آنان (به حرمت عهد و قداست پیمان) ایمان ندارند. [[«أَوَ»: حرف استفهام و برای تهدید است، و (وَ) حرف عطف است. در اینجا معطوفٌ علیه محذوف است و تقدیر چنین است: أَکَفَرُوا بِالآیاتِ الْبَیِّنَاتِ، وَ کُلَّمَا عَاهَدُوا عَهْداً. برخی واو عطف را زائد دانستهاند. «نَبَذَ»، دور افکند. بهم زد.]]
و هنگامی که فرستادهای (محمّد نام) از جانب خدا به سراغ آنان آمد، گرچه (اوصافش با نشانههائی که در کتابهایشان بود و) با آنچه با خود داشتند، مطابقت داشت، جمعی از اهل کتاب، کتاب خدا را پشت سر افکندند (و اوصاف محمّد را از کتابهای خود زدودند. انگار در کتابهایشان چیزی دربارهی او نیامده است و) گوئی آنان (چیزی از اوصاف چنین پیغمبری) نمیدانند. [[«رَسُولٌ»: فرستادهای. پیغمبری. مراد محمّد (است و تنکیر (رسول) برای تعظیم است. «وَرَآءَ»: فراسو. پشت سر. «ظُهُورِ»: جمع ظَهْر، پشتها. «کَأَنَّهُمْ لا یَعْلَمُونَ»: گوئی که ایشان نمیدانند. صفت یا حال (فَرِیقٌ) است.]]
و (گروهی از احبار یهود) به آنچه شیاطین صفتان و گناه پیشگانشان دربارهی سلطنت سلیمان (به هم میبافتند و بر مردم) میخواندند، باور داشتند و از آن پیروی نمودند. (چه گمان میبردند که سلیمان پیغمبر نبوده و بلکه جادوگر بوده است و با نیروی سحر، پریها و پرندگان و بادها را به زیر فرمان خویش در آورده است و لذا شاه جادوگر کافری بیش نبوده است). و حال آن که سلیمان هرگز (دست به سحر نیالوده و) کفر نورزیده است، و بلکه (این) شیاطین صفتان گناهپیشه، کفر ورزیدهاند. (زیرا چنین سخنانی را به هم بافته و به پیغمبر خدا سلیمان افتراء بسته و به جای دستورات آسمانی، به مردم) جادو و (خرافات و از آثار بجا ماندهی) آنچه در بابل بر دو فرشته هاروت و ماروت نازل گردیده بود میآموزند. (دو فرشتهای که طریق سحرکردن را برای آشنائی به طرز ابطال آن به مردم یاد میدادند) و به هیچ کس چیزی نمیآموختند، مگر این که پیشاپیش بدو میگفتند: ما وسیلهی آزمایش هستیم کافر نشو (و آنچه به تو میآموزیم، به آشوب و کفر منتهی میگردد. آن را بشناس و خویشتن را از آن به دور دار. لیکن مردم نصیحت نپذیرفتند و از آموختههایشان سوء استفاده کردند). از ایشان چیزهائی آموختند (و در راهی از آن استفاده کردند) که با آن میان مرد و همسرش جدائی میافکندند. (آری این شیطان صفتان گناهپیشه، کفر ورزیدند، چون این گونه یاوهگوئیها و افسانهسرائیهای گذشتگان را بهم بافتند و آن را وسیلهی آموزش جادو به یهودیان کردند) و حال آن که با چنین جادوی (خویش) نمیتوانند به کسی زیان برسانند مگر این که با اجازه و خواست خدا باشد. و آنان قسمتهائی را فرا میگرفتند که برایشان (از لحاظ دنیا و آخرت) زیان داشت و بدیشان سودی نمیرساند. و مسلّماً میدانستند هر کسی خریدار این گونه متاع باشد، بهرهای در آخرت نخواهد داشت. و چه زشت و ناپسند است آنچه خود را بدان فروخته (و آن را پیشهی خویشتن ساختهاند) اگر میدانستند (و علم و دانشی میداشتند). [[«إِتَّبَعُوا»: پیروی کردند. گردن نهادند. «تَتْلُو»: میگفتند. خبر میدادند. به دنبال آن راه میافتادند. از آن پیروی میکردند. فعل (تَتْلُو) در رسمالخطّ قرآنی الفی به دنبال دارد. «الشَیَاطِینُ»: اهریمنان. مراد انسانهای ناپاک است (نگا: بقره / 14، انعام / 112). «عَلی مُلْکِ سُلَیْمَانَ»: درباره سلطنت سلیمان. «الْمَلَکَیْنِ»: دو فرشته. «مِنْ أَحَدٍ»: به کسی. «فِتْنَةٌ»: آزمایش. «إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ»: ما وسیله امتحان و آزمایش هستیم. «الْمَرْءِ»: مرد. «ضَآرِّینَ»: زیانرسانندگان. «إِشْتَرَی»: خرید. پذیرفت و بدان عمل کرد. «خَلاقٍ»: بهره. نصیب. «بِئْسَ»: زشت است. «شَرَوْا»: فروختند.]]
و اگر آنان ایمان میآوردند و پرهیزگاری میکردند (پروردگار پاداش نیکی بدانان میداد و چنین) پاداشتی که نزد خدا (محفوظ) است بهتر (از افسانهها و بد نهادیها) است، اگر (علم و دانشی میداشتند و) میدانستند. [[«مَثُوبَةٌ»: ثواب. اجر و پاداش.]]
ای کسانی که ایمان آوردهاید! (هنگامی که از پیغمبر تقاضای مراعات و توجّه بیشتر خود، برای حفظ و دریافت آیات قرآن میکنید) مگوئید: «رَاعِنَا»: (رعایتمان کن و ما را بپای! بلکه واژههای هممعنی دیگری را به کار برید تا یهودیان و مشرکان نتوانند از آن سوءاستفاده کنند و در مفهوم زشت و دشنامآمیز به کارش ببرند) و بگوئید: «أُنظُرْنَا» (بر ما نظر انداز، در ما نگر، رعایتمان کن. و خوب بدانچه پیغمبر بر شما فرو میخواند و میگوید) گوش فرا دهید و بشنوید و برای مشرکان (ریشخند کنندهای چون ایشان) عذاب دردناکی است. [[«رَاعِنَا»: ما را بپا. ما را مراعات کن. از ماده (رعی) به معنی رعایت ولی یهودیان آن را از ماده (رعن) به معنی رعونت، یعنی حماقت میگرفتند. «أُنظُرْنَا»: ملاحظه ما کن. به حال ما بنگر. بر ما شتاب مکن. «إسْمَعُوا» بشنوید. بپذیرید.]]
کافران اهل کتاب و همچنین مشرکان، دوست نمیدارند خیر و برکتی از جانب خدایتان بر شما نازل گردد و به شما دست دهد، در حالی که خداوند (به خواست و آرزوی ایشان توجّهی نمیکند و) به هرکس که بخواهد رحمت خویش را اختصاص میدهد، و خدا دارای فضل سترگ و بخشش بزرگ است. [[«مَا یَوَدُّ»: دوست نمیدارد. «خَیْرٍ»: آنچه در آن نفع و صلاح باشد. خوبی. «فَضْل»: خیر.]]
هر آیهای را که رها سازیم (و به دست فراموشی سپاریم)، و یا این که (اثر معجزهای را از آئینهی دل مردمان بزدائیم و) فراموشش گردانیم، بهتر از آن یا همسان آن را میآوریم و جایگزینش میسازیم. مگر نمیدانی که خداوند بر هر چیزی توانا است؟ [[«مَا نَنسَخْ»: آنچه را که زائل کنیم. آنچه را که باطل گردانیم. آنچه را که تغییر دهیم. واژه (مَا) شرطیّه و محلّاً منصوب به (نَنسَخْ) است و (نَنسَخْ) مجزوم بدان است. «آیَةٍ»، هر معجزهای از معجزات پیغمبران پیشین. آیه قرآنی. نشانه جهانی. شریعت. «نُنسِهَا»: از خاطر مردم آن را بزدائیم. از یاد دیگرانش میبریم. از مصدر (إنسَاء) است.]]
آیا نمیدانی که ملک و فرمانروائی آسمانها و زمین از آن او است؟ (و حق دارد هرگونه تغییر و تبدیلی در آیات و معجزات خود بدهد) و جز خدا سرپرست و یاوری برای شما نیست. [[«مُلْکُ»: مملکت. حکومت. «مِن دُونِ اللهِ»: غیر از خدا. بجز خدا. «وَلِیٍّ»: سرور. سرپرست. یاور. «نَصِیرٍ»: مددکار. یاریدهنده. کمککننده.]]
شاید میخواهید از پیغمبر خود (همان تقاضاهای نامعقول و نابجا و معجزات معیّن و ناروائی را) درخواست کنید که پیش از این، (از جانب بنیاسرائیل برای آزمایش و عناد) از موسی خواسته میشد. (در پشت سر چنین درخواستی، بهانهجوئی و کفرگرائی نهفته است) و هر که ایمان را با کفر معاوضه کند، راه راست را گم کرده است (و از صراط مستقیم خداشناسی منحرف گشته است). [[«أَمْ»: یا این که. بلکه. «یَتَبَدَّلِ الْکُفْرَ بِالْإیمَانِ»: کفر را بر ایمان ترجیح دهد و آن را به جای این برگیرد. «ضَلَّ»: عدول کرده است. گم کرده است. «سَوَآءَ»: راستا. وسط (نگا: مائده / 12 و 60 و 77، قصص / 22، ممتحنه / 1). «سَوَآءَ السَّبِیلِ»: مراد راه راست و بدون فراز و نشیب است. اضافه صفت به موصوف خود است.]]
بسیاری از اهل کتاب، از روی رشک و حسدی که در وجودشان ریشه دوانده است، آرزو دارند اگر بشود شما را بعد از پذیرش ایمان بازگردانند (به جانب کفر و به حال سابقی که داشتید!) با این که حقّانیّت (اسلام و درستی راهی که برگزیدهاید، از روی خود کتابهای آسمانیشان) برایشان کاملاً روشن گشته است. پس گذشت نمائید و چشمپوشی کنید تا خدا فرمان دهد (که در برابرشان چه کار کنید). بیگمان خداوند بر هر چیزی توانا است. [[«وَدَّ»: دوست داشت. آرزو کرد. «کُفَّاراً»: حال ضمیر مفعولی (کُمْ) در (یَرُدُّونَکُم) یا مفعول دوم است. «حَسَداً»: مفعولٌله است. «تَبَیَّنَ»: روشن گردید. «أُعْفُوا»: عفو کنید و عقوبت نکنید. «إصْفَحُوا»: ببخشید و سرزنش نکنید.]]
(پس بر شعائر دینیتان ماندگار باشید) و نماز را برپا دارید و زکات را بپردازید و (بدانید) هر کار نیکی که پیشتر برای خود بفرستید، آن را در نزد خدا خواهید یافت (و پاداش آن را خواهید دید) و خدا به هرچه میکنید آگاه و بینا است. [[«أَقِیمُوا»: به جای آورید. به طور بایسته بخوانید. «آتُوا»: بپردازید. «تَجِدُوهُ»: آن را خواهید یافت.]]
و گویند: جز کسی که یهودی یا مسیحی باشد هرگز (کس دیگری) به بهشت در نمیآید. این آرزو و دلخوشیهای ایشان است (و جز مشتی یاوه و سخنان ناروا نمیباشد). بگو: اگر راست میگوئید دلیل خویش را بیاورید. [[«هُوداً»: جمع هائد به معنی توبهکننده، یهودیان. پیروان موسی. «نَصَارَی»: جمع نصران و نصرانة، مسیحیان، پیروان عیسی. «أمَانِیّ»: جمع اُمْنِیَّة، آرزوها. آرزوهای نادرست و ناروا. «هَاتُوا»: حاضر کنید. بیاورید. اسمالفعل است. «بُرْهَانَ»: حجّت. دلیل.]]
آری! هرکس خالصانه روبه خدا کند و نیکوکار باشد، پاداش او در پیش خدایش محفوظ است، و نه بیمی بر آنان است و نه اندوهگین خواهند گردید (و بهشت و سعادت اخروی در انحصار هیچ طائفه و نژاد خاصّی نیست). [[«بَلَی»: آری، کار آن چنان نیست که ایشان میگویند، بلکه. «أَسْلَمَ»: خالص و یکرنگ شد. تسلیم کرد. «أَسْلَمَ وَجْهَهُ»: خویشتن را خالصانه تسلیم کرد. «وَجْه»: چهره. در اینجا به معنی خود و خویشتن است و تسمیه کلّ به اسم جزء میباشد. «مُحْسِنٌ»: نیکوکار.]]
(جای شگفت است که آنان همان گونه که با اسلام دشمنی میورزند، با یکدیگر نیز دشمنی دارند) و یهودیان میگویند: مسیحیان دارای حق و حقیقتی نبوده و بر چیزی بند نیستند، و مسیحیان نیز میگویند: یهودیان دارای حق و حقیقتی نبوده و بر چیزی بند نیستند. در حالی که هر دو دسته کتاب میخوانند (و به گمان خود به کتابهای آسمانی خویش استدلال میجویند!). و افراد نادان (مشرکی که از تورات و انجیل بیخبرند) نیز سخنی همانند سخن آنان را میگویند. پس خدا در روز قیامت میانشان دربارهی آنچه با یکدیگر اختلاف دارند، داوری خواهد کرد. [[«یَتْلُونَ»: میخوانند. «قَالَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ»: مراد بتپرستان و مشرکان عرب است.. «یَحْکُمُ»: قضاوت و داوری میکند.]]
(از جملهی دشمنی ایشان نسبت به یکدیگر، و نسبت به مسلمانان این است که بعضی از قبیلهها معابد قبیلههای دیگر را خراب نمودند و مسلمانان را از ورود به مسجدالحرام باز داشتند) و چه کسی ستمگرتر از کسانی است که نگذارند در مساجد و اماکن عبادت خدا، نام خدا برده شود، و در ویرانی آنها بکوشند؟ شایستهی اینان نبود که چنین (گناه بزرگی را مرتکب شوند و این کارها را) بکنند، بلکه میبایست (حرمت معابد را نگهدارند و) جز خاشعانه وارد آنها نشوند. بهرهی آنان در دنیا زبونی و رسوائی، و در آخرت عذاب بزرگی است. [[«أَظْلَمُ»: ظالمتر، ستمکارتر. «مَنَعَ»: مانع شد. بازداشت. «مَسَاجِدَ»: معابد. پرستشگاهها. «خَآئِفِینَ»: حال ضمیر (و) در فعل (یَدْخُلُوها) است. «خِزْیٌ»: خواری. رسوائی.]]
خاور و باختر (و همهی جهات دیگر) از آن خدا است، پس به هر سو رو کنید، خدا آنجا است. بیگمان خدا گشایشگر است (و بر مردم تنگ نمیگیرد) و بسی دانا است (به قصد و نیّت کسی که بدو روی میآورد). [[«أَیْنَمَا»: هرجا. «تُوَلُّوا»: رو کنید. «ثَمَّ»: آنجا. «وَجْه»: ذات (نگا: بقره / 272، رعد / 22، روم / 38 و 39). «وَاسِعٌ»: در برگیرنده. از اسماء خدا است و به معنی: دارای انعام و رحمت فراگیر، و آن که در قوانین خویش مردم را به تنگنا نمیاندازد.]]
و (یهودیان و مسیحیان و مشرکان هر سه) میگویند: خداوند فرزندی برای خویش برگزیده است! - خدا برتر از این چیزها است - (که نیازمند زاد و ولد و نسل و فرزند باشد) بلکه آنچه در آسمانها و زمین است از آن او است و همگان (بندهی وی و) فروتن در برابر اویند. [[«سُبْحَانَهُ»: او پاک و منزّه است از چنین ناشایستها و نارواها. واژهای است برای تسبیح خدا و ذکر الله. «قَانِتُونَ»: خاشعان. مطیعان. فرمانبرداران گردن کج اراده خدا، و مُقِرّان به الوهیّت الله.]]
هستی بخش آسمانها و زمین، او است. و هنگامی که فرمان وجود چیزی را صادر کند، تنها بدو میگوید: باش! پس میشود. [[«بَدِیعُ»: کسی که چیزها را بدون مُدل و نمونه قبلی پدید میآورد. نوآفرین. این واژه فَعیل به معنی مُفْعِل است، و در معنی مُبْدِع به کار رفته است. «قَضَی»: خواست. ارادهاش بر آن تعلّق گرفت. «اَمْراً»: کار. «کُنْ»: باش. بشو. پدید آی. افعال (کُنْ) و (یَکُونُ) در اینجا تامّهاند.]]
آنان که نمیدانند (و از زمرهی مشرکانند) میگویند: چه میشود اگر خدا با ما سخن گوید، و یا این که معجزهای (از معجزات پیشنهادی) برای ما بیاید (و آشکارا جلوهگر شود). کسانی که پیش از آنان نیز بودند همین سخنان ایشان را میگفتند. دلهایشان با هم همانند است (و افکار و اندیشهی آنان همسان است). ما آیهها را برای حقیقتجویان آشکار و بیان کردهایم. [[«لَوْ لا یُکَلِّمُنَا اللهُ»: چرا خدا با ما حرف نزند. «لَوْ لا»: چرا نه. حرفی است که بر طلب حصول ما بعد خود دلالت دارد. «آیَةٌ»: آیه قرآنی. معجزه پیشنهادی (نگا: إسراء / 90 - 93). «تَشَابَهَتْ». به هم مانده است. همگون همدیگر بوده است. «بَیَّنَّا»: بیان و روشن کردهایم. با بیّنه و حجّت فرو فرستادهایم. «یُوقِنُونَ»: جویای یقین هستند. دانش قاطعانه و باور صادقانه دارند.]]
ما تو را همراه با حقائق یقینی فرستادیم تا مژدهرسان (مؤمنان) و بیمدهنده (ی کافران) باشی. و از تو دربارهی (عدم ایمان) دوزخیان پرسیده نمیشود (بلکه بر رسولان پیام باشد و بس). [[«بِالْحَقِّ»: همراه با حق. مؤیّد با حق. مراد از (حق) قرآن یا اسلام است (نگا: نساء / 170، بقره / 190). «بَشِیراً»: مژدهرسان. «نَذِیراً»: ترساننده. بیمدهنده. «الْجَحیمِ»: آتش برافروخته و فروزان. اسمی از اسماء دوزخ است.]]
یهودیان و مسیحیان هرگز از تو خوشنود نخواهند شد، مگر این که از آئین (تحریف شده و خواستهای نادرست) ایشان پیروی کنی. بگو: تنها هدایت الهی هدایت است. و اگر از خواستها و آرزوهای ایشان پیروی کنی، بعد از آن که علم و آگاهی یافتهای (و با دریافت وحی الهی، یقین و اطمینان به تو دست داده است)، هیچ سرپرست و یاوری از جانب خدا برای تو نخواهد بود (و خدا تو را کمک و یاری نخواهد کرد). [[«مِلَّةَ»: دین. «هُدَی»: هدایت. رهنمود. «مَالَکَ مِنَ اللهِ»: از سوی خدا برای تو نیست. «وَلِیٍّ»: یاور. مددکار. در اینجا هر چند مخاطب مفرد و شخص رسول است، ولی در اصل خطاب متوجّه امّت محمّدی در هر عصر و زمانی است.]]
(دستهای از) کسانی که کتاب آسمانی به آنان دادهایم و آن را از روی دقّت و چنانچه باید میخوانند (و تورات و انجیل را محقّقانه وارسی مینمایند و سره را از ناسره جدا میسازند) این چنین افرادی به قرآن ایمان میآورند، و کسانی که بدان ایمان نیاورند بیگمان ایشان زیانکارانند. [[«آتَیْنَا»: دادهایم. فرستادهایم. «الْکِتَابَ»: تورات. انجیل. قرآن. «حَقَّ»: به کاملترین وجه. چنان که باید. منصوب است چون به مصدر (تِلاوَةِ) اضافه شده و مفعول مطلق بشمار است. یا بدان علّت است که صفت مصدر محذوفی است. و یا این که حال ضمیر (و) در فعل (یَتْلُونَ) و به معنی مِحِقّین است.]]
ای بنیاسرائیل! به یاد آورید نعمتی را که بر شما ارزانی داشتم (بدان گاه که شما را از زیر ستم فرعون رهائی بخشیدم و او را در آب غرق نمودم، و ترنجبین و بلدرچین به شما دادم و پیغمبران زیادی را در میانتان برانگیختم و برای دورهای از زمان، بزرگی بهرهی شما نمودم) و شما را بر جهانیان برتری بخشیدم. [[«فَضَّلْتُکُمْ»: برتریتان بخشیدم. «الْعَالَمِینَ»: جهانیان. مراد مردمان آن دوره از زمان است.]]
و از (عذاب) روزی خود را در امان دارید که از دست کسی برای کس دیگری چیزی ساخته نیست، و به جای کسی همانند و بلاگردانی پذیرفته نمیگردد، و شفاعت و میانجیگری بدو سودی نمیرساند، و کسی به یاری کسی بر نمیخیزد و یاوری نمیشوند. [[«لا تَجْزِی»: برآورده نمیکند. دفع نمیکند. «لا تَجْزِی نَفْسٌ عَن نَّفْسٍ شَیْئاً»: کسی از کسی چیزی را به دور نمیدارد. کسی به جای کسی چیزی را نمیپردازد. «عَدْلٌ»: همتا. فدیه. بلاگردان. «شَفَاعَةٌ»: میانجیگری.]]
و (به خاطر آورید) آن گاه را که خدای ابراهیم، او را با سخنانی (مشتمل بر اوامر و نواهی و تکالیف و وظائف، و از راههای مختلف و با وسائل گوناگون) بیازمود و او (به خوبی از عهدهی آزمایش برآمد و) آنها را به تمام و کمال و به بهترین وجه انجام داد. (خداوند بدو) گفت: من تو را پیشوای مردم خواهم کرد. (ابراهیم) گفت: آیا از دودمان من (نیز کسانی را پیشوا و پیغمبر خواهی کرد؟ خداوند) گفت: (درخواست تو را پذیرفتم، ولی) پیمان من به ستمکاران نمیرسد (بلکه تنها فرزندان نیکوکار تو را در بر میگیرد). [[«إبْتَلَی»: آزمود. امتحان کرد. «کَلِمَاتٍ»: تکالیف و اوامر. از آن جمله: ترک فرزند یگانه و دلبندش به همراه مادر در بیابان برهوت و خالی از سکنه حجاز، و فرمان دادن بدو به این که فرزند یگانه خود اسماعیل را قربانی کند (نگا: صافّات / 102 - 113). «أَتَمَّهُنَّ»: آنها را به تمام و کمال انجام داد (نگا: نجم / 37). «جَاعِلٌ»: سازنده.]]
(و به یاد آورید) آن گاه را که خانه (ی کعبه) را پناهگاه و مأوای امن و امان مردم کردیم (و بدیشان دستور دادیم که برای تجدید همین خاطرهی بازسازی خانه کعبه بر دست پیغمبران) از مقام ابراهیم نمازگاهی برای خود برگیرید (و در جائی که ابراهیم برای ساختن کعبه بالای سنگی میایستاد، بایستید و به نماز و نیایش بپردازید) و به ابراهیم و اسماعیل سفارش کردیم (و بر عهدهی ایشان گذاشتیم) که خانهی ما را برای طوافکنندگان و اعتکافکنندگان (و ماندگاران در آن) و رکوع و سجدهکنندگان (نمازگزار، از کثافات معنوی همانند شرک و بتپرستی، و پلشتیهای حسّی همانند یاوهگوئی و گناه و ستیزهجوئی) پاک و پاکیزه کنید. [[«الْبَیْتَ»: خانه خدا. کعبه (نگا: مائده / 97). «مَثَابَةًَ»: محلّ مراجعت و گردهمآئی. جایگاه اجر و ثواب. «مَقَامِ إِبْرَاهِیمَ»: سنگی که ابراهیم برای ساختن کعبه، بالای آن میایستاد. میگویند که زیر مقام ابراهیم امروزی گذاشته شده است. مسجدی که پیرامون کعبه است. «مُصَلّیً»: جایگاه نماز. «عَهِدْنَا إِلَی ...». سفارش کردیم به. امر کردیم به. «طَهِّرَا»: پاک کنید از کثافتها و وجود بتها. «الطَّآئِفِینَ»: طوافکنندگان. «الْعَاکِفِینَ»: معتکفان. کسانی که در مسجد مدّتی برای عبادت میمانند. «الرُّکَّعِ»: جمع راکع. رکوعکنندگان. «الْسُّجُودِ»: جمع ساجد، سجدهکنندگان. «الرُّکَّعِ السُّجُودِ»: مراد نمازگزاران است.]]
و (به یاد آورید) آن گاه را که ابراهیم گفت: خدای من! این (سرزمین) را شهر پر امن و امانی گردان، و اهل آن را - کسانی که از ایشان به خدا و روز بازپسین ایمان آورده باشند - از میوههای (گوناگونی که در آن پرورده شود یا بدان آورده شود، و دیگر خیرات و برکات زمین) روزیشان رسان و بهرهمندشان گردان. (خدا پاسخ داد و) گفت: (دعای تو را پذیرفتم، ولی در این عمر کوتاه دنیا، بر این خوان یغما چه دشمن چه دوست) و کسی را که کفر ورزد، مدّت کوتاهی (از ثمرات و خیرات این جهان) بهرهمند میگردانم و سپس او را (روز رستاخیز) به عذاب آتش (دوزخ گرفتار و) ناچار میسازم، و (سرانجام و سرنوشت این گونه افراد) چه بد سرانجام و سرنوشتی است! [[«بَلَداً»: شهر. مراد مکّه است. «آمِن»: محلّ امن و امان. «مَنْ»: بدل جزء از کلّ برای (اهل) است. «أُمَتِّعُ»: متمتّع میسازم. بهرهور میگردانم. «أضْطَرُّهُ»: وادارش میسازم. مجبورش میگردانم. «الْمَصِیرُ»: منزل و مأوی. عاقبت. سرنوشت.]]
و (به یاد آورید) آن گاه را که ابراهیم و اسماعیل پایههای خانه (ی کعبه) را بالا میبردند (و در اثنای آن دست دعا به سوی خدا برداشته و میگفتند:) ای پروردگار ما! (این عمل را) از ما بپذیر، بیگمان تو شنوا و دانا (به گفتار و نیّات ما) هستی. [[«یَرْفَعُ»: بالا میبرد. بلند میکند. «الْقَوَاعِدَ»: جمع قاعدة، پایهها. «تَقَبَّلْ»: بپذیر. «السَمِیعُ»: شنوا. «الْعَلِیمُ»: باخبر. آگاه.]]
ای پروردگار ما! چنان کن که ما دو نفر مخلص و منقاد (فرمان) تو باشیم، و از فرزندان ما ملّت و جماعتی پدید آور که تسلیم (فرمان) تو باشند، و طرز عبادات خویش را (در کعبه و اطراف آن) به ما نشان بده و (اگر نسیان و لغزشی از ما سر زد) بر ما ببخشای (و در توبه را بر رویمان باز گذار)، بیگمان تو بس توبهپذیر و مهربانی. [[«مُسْلِمَیْنِ»: مثنّی (مُسْلِم) به معنی: مخلص. فرمانبردار. مطیع خدا و شریعتهای الله. «أُمَّةً»: ملّت. جماعت. «أَرِنَا»: به ما نشان بده. «مَنَاسِکَ»: آداب و رسوم عبادت، اعم از مراسم حجّ و غیره (نگا: مائده / 48، حجّ / 67). «التَّوَّابُ»: بس توبهپذیر.]]
ای پروردگار ما! در میان آنان (که از دودمان ما و منقاد فرمان تویند) پیغمبری از خودشان برانگیز تا آیات تو را بر ایشان فرو خواند و کتاب (قرآن) و حکمت (اسرار شریعت و مقاصد آن) را بدیشان بیاموزد و آنان را (از شرک و اخلاق ناپسند) پاکیزه نماید، بیگمان تو عزیزی و حکیمی (و بر هر چیزی توانا و پیروزی، و هر کاری را که میکنی بنابر مصلحتی و برابر حکمتی است). [[«إِبْعَثْ»: برانگیز. بفرست. «یَتْلُو»: بخواند. در رسمالخطّ قرآنی، الف زائدی در آخر دارد. «آیَاتِ»: مراد آیههای قرآنی است. «الْکِتَابَ»: قرآن. خطّ و کتابت (نگا: آلعمران / 48، جمعه / 2). «الْحِکْمَةَ»: معرفت اسرار اشیاء. حکمت، بر هر نوع گفتار و کرداری اطلاق میشود که صواب بدان تحقّق پذیرد. انجام هر کاری در جای خود و نهادن هر چیزی به جای خود. اسرار احکام دینی و شناخت مقاصد شریعت. «یُزَکِّیهِمْ»: آنان را از معاصی و اخلاق نکوهیده پاک میدارد. «الْعَزِیزُ»: چیره شکستناپذیر.]]
چه کسی از آئین ابراهیم رویگردان خواهد شد مگر آن (نادانی) که خود را خوار و کوچک داشته و (انسانیّت و عقل خویش را به بازیچه گیرد و ناچیز دارد؟) ما او را در این جهان برگزیدیم (و سمبل و رهبر دیگران کردیم) و او در جهان دیگر، از زمرهی شایستگان (مقرّب درگاه الهی) است. [[«یَرْغَبُ عَنْ ...»: بیزار میشود. دوری میگزیند. «مِلَّةِ»: دین. آئین. «سَفِهَ»: سبک شمرد. خوار داشت. به بازیچه گرفت. «نَفْسَ»: خود. «إصْطَفَیْنَا»: برگزیدیم. «إصْطَفَیْنَاهُ»: او را برای پیغمبری برگزیدیم. «الصَّالِحِینَ»: شایستگان. بایستگان.]]
آن گاه که پروردگارش (همراه با نمودن نشانهها و آیات کونی و نفسی) بدو گفت: (به یگانگی خدا اقرار کن و) اخلاص داشته باش. گفت: (اقرار کردم و سر بر آستان تو سائیدم و) خالصانه تسلیم پروردگار جهانیان گشتم. [[«اَسْلِمْ»: مطیع شو. مخلص شو.]]
و ابراهیم فرزندان خود را به این آئین سفارش کرد، و یعقوب (نوهی او نیز چنین کرد. هر کدام به فرزندان خویش گفتند:) ای فرزندان من! خداوند، آئین (توحیدی اسلام) را برای شما برگزیده است. (پس به ما قول بدهید که یک لحظه هم از آن دوری نکنید) و نمیرید جز این که مسلمان باشید. [[«وَصَّی»: توصیه کرد. سفارش نمود. ارشاد کرد. «بِهَا»: به آن. مرجع ضمیر (هَا) واژه (مِلّة) در آیه 130 است. «فَلا تَمُوتُنَّ إِلاّ وَ أَنتُم مُّسْلِمُونَ»: مراد این است که همیشه دیندار و فرمانبردار خدا باشید، تا اگر مرگ شما را در ربود، مسلمان و مطیع فرمان یزدان، جهان را بدرود گوئید.]]
آیا (شما یهودیان و مسیحیان که محمّد را تکذیب مینمائید و ادّعاء دارید که بر آئین یعقوب هستید) هنگامی که مرگ یعقوب فرا رسید، شما حاضر بودید (تا آئینی را بشناسید که بر آن مرد؟). آن هنگامی که به فرزندان خود گفت: پس از من چه چیز را میپرستید؟ گفتند: خدای تو، خدای پدرانت ابراهیم و اسماعیل و اسحاق را که خداوند یگانه است و ما تسلیم (فرمان) او هستیم (و سر عبادت و بندگی بر آستانش میسائیم). [[«شُهَدَآءَ»: جمع شهید به معنی شاهد، حاضران. «إِبْرَاهِیمَ»: بدل جزء از کلّ (آبَاءِ) است. «إِلهاً وَاحِداً»: علّت نصب (إِلهاً) دو چیز میتواند باشد: یکی این که بدل (إِلهَکَ) باشد، دوم این که حال آن بشمار آید.]]
(به هر حال، جنگ و جدل دربارهی آنان چرا؟!) ایشان قومی بودند که مردند و سر خود گرفتند. آنچه به چنگ آوردند متعلّق به خودشان است، و آنچه شما فراچنگ آوردهاید، از آن شما است، و دربارهی آنچه میکردهاند از شما پرسیده نمیشود (و هیچ کس مسؤول اعمال دیگری نیست و کسی را به گناه دیگری نمیگیرند). [[«خَلَتْ»: گذشته است. رفته است.]]
و (لیکن بر گفتهی خویش پافشاری میکنند و) میگویند: یهودی یا مسیحی بشوید تا (به راه راست) رهنمود شوید. بگو: (ابراهیم هرگز بر این آئینهای تحریف شده نبوده و) بلکه (دین توحیدی داشته است، و ما پیروی از) دین راست و پاک ابراهیم میکنیم (که اسلام آن را دوباره زنده کرده است) و جزو مشرکان نبوده است. [[«مِلَّةَ»: مفعول فعل مقدّری است و آن چنین است: بَلْ نَتَّبِعُ مِلَّةَ إِبْرَاهِیمَ. «حَنِیفاً»: حقّگرا. دوریکننده از ضلالت و بطالت، و گراینده به سوی هدایت و حقیقت. راستگرا. منصوب است چون حال (اِبْرَاهِیمَ) است که میتواند به جای (مِلَّة) قرار گیرد. یا مفعول فعل (أَعْنِی) مقدّر است.]]
بگوئید: ایمان داریم به خدا و آنچه (به نام قرآن) بر ما نازل گشته، و آنچه بر ابراهیم، اسماعیل، اسحاق، یعقوب، و اسباط (یعنی نوادگان یعقوب) نازل شده است، و به آنچه برای موسی و عیسی آمده است، و به آنچه برای (همهی) پیغمبران از طرف پروردگارشان آمده است. میان هیچ یک از آنان جدائی نمیاندازیم (نه این که مثل یهودیان یا عیسویان، بعضیها را بپذیریم و بعضیها را نپذیریم. بلکه همهی پیغمبران را راهنمای بشریّت در عصر خود میدانیم و کتابهایشان را به طور اجمال میپذیریم) و ما تسلیم (فرمان) خدا هستیم. [[«أَسْبَاطِ»: جمع سِبط، نوادگان. قبائل. در اینجا مراد از اسباط، قبائل دوازدهگانه بنیاسرائیل است که از نژاد یعقوب بودند (نگا: اعراف / 160). «لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِّنْهُمْ»: میان هیچ یک از آنان در این که پیغمبر بودهاند، فرقی نمیگذاریم. جمله، حال برای ضمیر (نَا) در فعل (آمَنَّا) است. «لَهُ»: مرجع ضمیر (ه) واژه (الله) است.]]
اگر آنان ایمان بیاورند، همچنان که شما ایمان آوردهاید، و بدان چیزهائی که شما ایمان دارید، ایشان نیز ایمان داشته باشند، بیگمان (به راه درست خدائی) رهنمود گشتهاند، و اگر پشت کنند (و از حقیقت سرپیچی نمایند و دوباره به رسوم و آداب موروثی چنگ زنند) پس راه اختلاف و دشمنانگی را (با شما) در پیش گرفتهاند، و خدا تو را بسنده خواهد بود و او تو را از (اذیّت و آزار و نیرنگ و دسیسههای) ایشان نجات خواهد داد، و او شنوا و بینا است (و گفتار ایشان را میشنود و کردار آنان را میبیند). [[«فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ ما آمَنْتُم بِهِ»: اگر ایمان بیاورند همان گونه که شما ایمان آوردهاید. یعنی ایمان به خدا و کتابهای آسمانی و پیغمبران به طور کلّی که در آیه قبلی مذکور است. واژه (مَا) مصدری است، و مرجع ضمیر (هِ) در (بِهِ)، الله است. «شِقَاقٍ»: جنگ و ستیز. مخالفت. جبههگیری. «سَیَکْفِیکَ»: تو را بسنده خواهد بود.]]
(خداوند ما را با آئین توحیدی و ایمان راستین زینت داده است و) این رنگ و زینت خدا است و چه کسی از خدا (میتواند) زیباتر بیاراید و بپیراید؟ و ما تنها او را میپرستیم. [[«صِبْغَةَ»: رنگ. هیئت. حالتی که چیز رنگ شده به خود میگیرد. «صِبْغَةَ الله»: دین خدا. شریعت خدا، که ایمان است. این واژه از قبیل مشاکله تقدیری است و اشاره به غسل تعمید مسیحیان دارد. یعنی فرو رفتن در آب یا پاشیدن آب بر سر و روی، مایه پاکی معنوی نمیگردد. بلکه آنچه وسیله تطهیر مؤمنان میشود دین خدا، یعنی صبغة الله است. واژه صبغة نخستین، مفعول فعل مقدّری است: صَبَغَنَا اللهُ صِبْغَةً. یا به صورت اغراء: إلْزَمُوا صِبْغَةَ اللهِ. یا بدل از (ملّةَ) در (مِلَّةَ إبْرَاهِیمَ) است. صبغه دوم تمییز است.]]
بگو: آیا دربارهی (دین) خدا با ما به مجادله میپردازید؟ (و گمان میبرید که خدا پیغمبران را جز از میان شما بر نمیگزیند) و حال آن که او پروردگار ما و شما است (و رحمت خویش را به طور یکسان نصیب هر قومی که بخواهد میکند) و (نتیجهی) کردار ما از آن ما، و (نتیجهی) کردار شما از آن شما است (و هرکس در گرو اعمال خویش است و حسب و نسب باعث امتیاز نیست) و ما با اخلاص او را پرستش میکنیم. [[«تُحَآجُّونَنَا»: با ما مجادله میکنید. «أَتُحَآجُّونَنَا فِی اللهِ؟»: آیا با ما درباره عملکرد خدا مجادله مینمائید؟]]
یا میگوئید: ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط، یهودی یا مسیحی بودهاند؟ (در صورتی که تورات و انجیل بعد از اینان نازل شدهاند و یهودیّت و مسیحیّت پس از ایشان پیدا آمدهاند!) بگو: آیا شما بهتر میدانید یا خدا؟ (چرا آنچه را که در این باره در کتابهای آسمانیتان آمده است پنهان میدارید؟) و چه کسی ستمگرتر از آن کس است که گواهی و شهادت الهی را که نزد او است پنهان دارد؟ و خدا از آنچه میکنید غافل و بیخبر نیست. [[«أَمْ»: یا این که. «أَظْلَمُ»: ستمکارتر. «کَتَمَ»: پنهان کرد. «مِنَ اللهِ»: از سوی خدا. واصله از سوی خدا.]]
(به هر حال) آنان قومی بودند که مردند و سر خود گرفتند. آنچه به چنگ آوردند متعلّق به خودشان است، و آنچه شما فراچنگ آوردهاید از آن شما است، و دربارهی آنچه میکردهاند از شما پرسیده نمیشود (و هیچ کس مسؤول اعمال دیگری نیست و کسی را به گناه دیگری نمیگیرند). [[«خَلَتْ»: رفته است. سرخود گرفته است.]]
نابخردان مردم خواهند گفت: چه چیز ایشان را از قبلهی خود که بر آن بودند برگرداند؟ بگو: خاور و باختر (و همهی جهات دیگر) از آن خدا است. هر که را بخواهد به راه راست رهبری مینماید. [[«السُّفَهَآءُ»: جمع سفیه، کمخردان. نابخردان. «وَلاّهُمْ»: روگردان کرد. منصرف ساخت.]]
و بیگمان شما را ملّت میانهروی کردهایم (نه در دین افراط و غلّوی میورزید، و نه در آن تفریط و تعطیلی میشناسید. حق روح و حق جسم را مراعات میدارید و آمیزهای از حیوان و فرشتهاید) تا گواهانی بر مردم باشید (و بر تفریط مادیگرایانِ لذائذ جسمانی طلب و روحانیّت باخته، و بر افراط تارکانِ دنیا و ترکِ لذائذ جسمانی کرده، ناظر بوده و خروج هر دو دسته را از جادهی اعتدال مشاهده نمائید) و پیغمبر (نیز) بر شما گواه باشد (تا چنانچه دستهای از شما راه او گیرد، و یا گروهی از شما از جادهی سیرت و شریعت او بیرون رود، با آئین و کردار خویش بر ایشان حجّت و گواه باشد). و ما قبلهای را که بر آن بودهای (و تا کنون به سوی آن نماز خواندهای و هم اینک فرمان روکردن به جهت کعبه صادره شده است) قبله ننموده بودیم مگر این که بدانیم چه کسی از پیغمبر پیروی مینماید و چه کسی بر پاشنههای خود میچرخد (و به عقب بر میگردد تا صف ثابتقدمان بر ایمان، و فرصتطلبان بیایمان از هم روشن و جدا شود). و اگرچه (تغییر قبله برای کسی که الفت گرفته است بدان رو کند) بس بزرگ و دشوار است مگر بر کسانی که خدا ایشان را رهنمون کرده باشد (به احکام دین و راز قانونگذاری و بداند که هدف از روکردن به این سو یا آن سو اطاعت فرمان خدا است نه به خاطر تقدّس خود جهات) و خدا ایمان شما را (که انگیزهی پیروی از پیغمبر است) ضایع نمیگرداند (و اجر و پاداش عبادات قبلی شما را هدر نمیدهد، چه) بیگمان خدا نسبت به مردم بس رؤوف و مهربان است. [[«أُمَّةً وَسَطاً»: ملّت دادگر گزیدهای که راه تفریط و افراط نپوید. «وَسَطاً»: متّصف به فضائل. مرکز فضائل و حسنات. دادگر. مفرد و مثنّی و جمع و مذکّر و مؤنّث در آن مساوی است. اطلاق حالّ بر محلّ است. «شُهَدَآءَ»: گواهان. «شُهَدَآءَ عَلَی النَّاسِ»: گواهان بر مردم در روز رستاخیز. «وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً»: پیغمبر بر شما گواه باشد در روز رستاخیز (نگا: نساء / 41). «لِنَعْلَمَ»: تا روشن و معلوم گردانیم. خدا همیشه عالم و آگاه است و گذشته و حال و آینده در برابر علم او یکسان است. لذا مراد از واژههائی چون (نَعْلَمَ) و (یَعْلَمُ اللهُ) و عباراتی از این قبیل، این است که علم غیبی خدا به علم عینی تبدیل شود و آنچه در پس پرده غیب نهان بود، برای مردم به صحنه ظهور برسد و عیان گردد (نگا: آلعمران / 140، توبه / 16). «یَنقَلِبُ عَلَی عَقِبَیْهِ»: بر پاشنههای خود میگردد. مرتدّ میشود و از دین برمیگردد. «عَقِب»: پاشنه. «إِنْ»: مخفّف از مثقّله است. «کَانَتْ»: اسم آن (هِیَ) است که مرجع آن (قِبْلَة) است. «کَبِیرَةً»: سنگین. دشوار.]]
ما روگرداندن تو را گاهگاهی به سوی آسمان میبینیم (و پیام آرزوی قلبی تو را جهت نزول وحی در مورد تغییر قبله دریافت میداریم) پس تو را به سوی قبلهای متوجّه میسازیم که از آن خوشنود خواهی شد، و لذا رو به سوی مسجدالحرام کن، و (ای مؤمنان!) در هر جا که بودید روهای خویشتن را (به هنگام نماز) به جانب آن کنید. کسانی که کتاب بدیشان داده شده است (یعنی یهودیان و مسیحیان) نیک میدانند که چنین گرایشی (به جانب مسجدالحرام) حق است و به فرمان پروردگارتان میباشد (ولی با وجود این از فتنهانگیزی دست بر نمیدارند) و خدا از آنچه میکنند بیخبر نیست. [[«تَقَلُّبَ»: روی به این سو و آن سو گرداندن. چرخش. «وَجْهِ»: چهره. «نُوَلِّی»: میگردانیم. متوجّه میکنیم. «شَطْرَ»: سو. جانب. «حَیْثُ مَا»: هر کجا. «أَنَّهُ»: مرجع ضمیر (هُ)، تغییر قبله یا روکردن به کعبه است.]]
و اگر هر نوع برهان و حجّتی برای آنان که کتاب بدیشان داده شده است (یعنی یهودیان و مسیحیان) بیاوری (و آن ادلّه و براهین را بر صدق تغییر قبله از بیتالمقدّس به مسجدالحرام ارائه نمائی، تو را باور نمیدارند و) از قبلهی تو پیروی نمینمایند، و تو (نیز که در پرتو وحی، قبلهی راستین ابراهیم را باز شناختهای، دیگر) از قبلهی ایشان پیروی نخواهی کرد، و برخی از آنان هم از قبلهی برخی دیگر پیروی نمینمایند (بلکه بر اثر تقلید کورکورانه، یهودیان به سوی مشرِق، و مسیحیان به جانب مغرب رو میکنند و آمادهی پذیرش دلیل و برهانی نیستند) و اگر از خواستها و آرزوهای ایشان پیروی کنی (و برای سازش با آنان رو به قبلهی ایشان شوی) بعد از آن که علم و دانائی به تو دست داده است (و به حقیقت امر آشنا گشتهای) در این صورت تو بیگمان از زمرهی ستمکاران خواهی بود (و حاشا که چنین کنی. بلکه این اندرزی است برای مؤمنان که هرگز چنین نکنند، و کسی به خاطر کسی حق را رها نسازد و از باطل پیروی نکند). [[«آیَةٍ»: حجّت. دلیل. «مِن بَعْدِ مَا جَآءَکَ مِنَ الْعِلْمِ»، پس از آن که توسّط وحی از باطل آگاهی یافتهای و حق برای تو روشن شده است.]]